غزل شمارهٔ ۱۹۷۹
دود دلی ز ابر گهربار مانده است
داور تری ز قلزم زخار مانده است
روشندلان به تیره دلان جا سپرده اند
کف از محیط، از آینه زنگار مانده است
بکسر زبان دعوی بی معنی اند خلق
برگی به نخل معرفت از بار مانده است
صبح شعور، مست شکر خواب غفلت است
افسانه ای ز دیده بیدار مانده است
از عرض علم، مانده به جا عرض سینه ای
از اهل حال، جبه و دستار مانده است
داند که من ز جسم گرانجان چه می کشم
دامان هر که در ته دیوار مانده است
تا صبح حشر هست مرا کار در کفن
در سینه بس که نشتر آزار مانده است
از حیرت خرام تو این چرخ آبگون
چون آب آبگینه ز رفتار مانده است
طوفان گره شده است مرا در دل تنور
تا مهر شرم بر لب اظهار مانده است
در زردی آفتاب قیامت نهاد روی
امید من به وعده دیدار مانده است
جوهر به چشم آینه خاشاک گشته است
تا ناامید ازان گل رخسار مانده است
در تنگنای سینه صائب خیال دوست
پیغمبر خداست که در غار مانده است
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دود دلی ز ابر گهربار مانده است
داور تری ز قلزم زخار مانده است
هوش مصنوعی: دل من پر از غم و اندوهی است که مانند دودی از ابرهایی پر از جواهر نشأت گرفته است و حالا این درد و غم مثل آب زلالی از قطرههای باران بر سرزمین دل من باقی مانده است.
روشندلان به تیره دلان جا سپرده اند
کف از محیط، از آینه زنگار مانده است
هوش مصنوعی: روشندان و فرهیختگان، دلسوزان را به افرادی که تیرهدل و بدبین هستند واگذار کردهاند. در این میان، از محیط اطراف چیزهای خوبی باقی نمانده و تنها آثاری زنگزده و غبارآلود بر جای مانده است.
بکسر زبان دعوی بی معنی اند خلق
برگی به نخل معرفت از بار مانده است
هوش مصنوعی: اینگونه که زبان ادعا میکند، معنای روشنی ندارد؛ زیرا مردم فقط به تماشا نشستهاند و درخت معرفت از بار خود خالی مانده است.
صبح شعور، مست شکر خواب غفلت است
افسانه ای ز دیده بیدار مانده است
هوش مصنوعی: صبح آگاهی، مستی ناشی از شکر خواب غفلت است و داستانی از چشمهایی که بیدار ماندهاند.
از عرض علم، مانده به جا عرض سینه ای
از اهل حال، جبه و دستار مانده است
هوش مصنوعی: در دنیای علم، هنوز نشانههایی از افرادی که تجربیات روحانی و حالاتی خاص دارند، باقی مانده است. این افراد با ظاهری چون جبه و دستار، معرفت و حالت خاص خود را نشان میدهند.
داند که من ز جسم گرانجان چه می کشم
دامان هر که در ته دیوار مانده است
هوش مصنوعی: او میداند که من از وجود سنگین و دشوار خود چه سختیهایی میکشم؛ و هر کسی که پشت دیوار مانده باشد، همچنان در تلاش است.
تا صبح حشر هست مرا کار در کفن
در سینه بس که نشتر آزار مانده است
هوش مصنوعی: تا روز قیامت، من مشغول کار در کفن هستم، زیرا در دل من به حدی درد و رنج مانده است که مانند تیغ نوکتیز آزارم میدهد.
از حیرت خرام تو این چرخ آبگون
چون آب آبگینه ز رفتار مانده است
هوش مصنوعی: از شگفتی قدمهایت، این جهان آبی مانند آب شفاف و زلال، از جنبش و رفتار تو ایستاده و حیران مانده است.
طوفان گره شده است مرا در دل تنور
تا مهر شرم بر لب اظهار مانده است
هوش مصنوعی: طوفانی به شدت وجود مرا در دل آتش تنور گرفتار کرده است و در نتیجه، احساس شرم من تا به حال نتوانسته بر زبانم بیاید.
در زردی آفتاب قیامت نهاد روی
امید من به وعده دیدار مانده است
هوش مصنوعی: در نور زرد و تند آفتاب قیامت، من به وعده دیدار امید دارم و بر آن حساب کردهام.
جوهر به چشم آینه خاشاک گشته است
تا ناامید ازان گل رخسار مانده است
هوش مصنوعی: در این بیت، بیان شده است که زیبایی و ارزش واقعی (جوهر) در چشمان ناظر به چیزی ناچیز و بیارزش (خاشاک) تبدیل شده است. این تغییر وضعیت به این معناست که امید به زیبایی و شکوه واقعی (گل رخسار) از دست رفته و فردی از دیدن آن ناامید و محروم مانده است.
در تنگنای سینه صائب خیال دوست
پیغمبر خداست که در غار مانده است
هوش مصنوعی: در دل تنگ و سخت صائب، فکر و یاد محبوب همانند پیامبر خداست که در غار به انتظار نشسته است.

صائب