گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۷۵

تا زلف او به باد صبا آشنا شده است
از دست دل عنان صبوری رها شده است
نتوان گرفت آینه از دست او به زور
از خط سبز بس که رخش باصفا شده است
صبح امید بر در دل حلقه می زند
گویا دهان او به شکر خنده وا شده است
سیلاب پا به دامن حیرت کشیده است
در وادیی که شوق مرا رهنما شده است
از برگ کاه در نظر او سبکترم
از درد اگر چه چهره من کهربا شده است
چون ماه در دو هفته شود کار او تمام
از درد عشق قامت هر کس دو تا شده است
تا ساده کرده ام دل خود را ز مدعا
نقش مراد در نظرم نقش پا شده است
چون گردباد تا نفسی راست کرده ام
از خاکمال چرخ تنم توتیا شده است
دلهای بیقرار سر خود گرفته اند
تا از کمند زلف تو صائب رها شده است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا زلف او به باد صبا آشنا شده است
از دست دل عنان صبوری رها شده است
هوش مصنوعی: تا زمانی که موهای او با نسیم صبح آشنا شده است، دل من از صبر و تحمل خود بی‌خبر شده و رها شده است.
نتوان گرفت آینه از دست او به زور
از خط سبز بس که رخش باصفا شده است
هوش مصنوعی: نمی‌توان آینه را به زور از دست او گرفت، چرا که چهره‌اش به قدری زیبا و درخشان است که حتی خط سبز روی آینه هم تحت تأثیر قرار گرفته است.
صبح امید بر در دل حلقه می زند
گویا دهان او به شکر خنده وا شده است
هوش مصنوعی: صبح امید بر در دل می‌کوبد و به نظر می‌رسد که دهان او سرشار از شیرینی و خوشحالی باز شده است.
سیلاب پا به دامن حیرت کشیده است
در وادیی که شوق مرا رهنما شده است
هوش مصنوعی: آبشار احساسات و اندیشه‌ها در عمیق‌ترین نقاط روح من جاری است، در مکانی که عشق و اشتیاق من را به راه می‌برد.
از برگ کاه در نظر او سبکترم
از درد اگر چه چهره من کهربا شده است
هوش مصنوعی: در نظر او من به اندازهٔ یک برگ کاه بی‌اهمیت هستم، هرچند که در چهره‌ام نشانه‌های درد و رنج دیده می‌شود.
چون ماه در دو هفته شود کار او تمام
از درد عشق قامت هر کس دو تا شده است
هوش مصنوعی: زمانی که ماه در دو هفته به کمال می‌رسد، کار او به پایان می‌رسد و در این میان عشق باعث شده است که قامت هر کسی به دو برابر برسد.
تا ساده کرده ام دل خود را ز مدعا
نقش مراد در نظرم نقش پا شده است
هوش مصنوعی: وقتی دل خود را از خواسته‌های پیچیده خالی کردم، تصویر آرزوهایم در ذهنم مانند ردپایی نقش بسته است.
چون گردباد تا نفسی راست کرده ام
از خاکمال چرخ تنم توتیا شده است
هوش مصنوعی: زمانی که مانند گردباد برخواسته‌ام، احساس می‌کنم از خاک و آلودگی‌های جهان، وجودم تبدیل به چیزی لطیف و شفاف شده است.
دلهای بیقرار سر خود گرفته اند
تا از کمند زلف تو صائب رها شده است
هوش مصنوعی: دل‌های بی‌قراری که به حال خود مشغولند، اکنون از دست و پای زلف تو رهایی یافته‌اند.