گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۶۹

تا چشم من به گوشه عزلت فتاده است
از دیده ام سراسر جنت فتاده است
داند که روح در تن خاکی چه می کشد
هر نازپروری که به غربت فتاده است
چون شمع آه می کشم از بهر خامشی
تا کار من به دست حمایت فتاده است
دیوار اگر فتد به سرش چتر دولت است
بر فرق هر که سایه منت فتاده است
داند که خار و خس چه ز گرداب می کشد
آن را که ره به حلقه صحبت فتاده است
از آسیای چرخ نشد نرم دانه ای
دنبال من چه سنگ ملامت فتاده است؟
اکنون که رعشه از کف من برده اختیار
دستم به فکر دامن فرصت فتاده است
دل را ز درد و داغ محبت شکیب نیست
در بحر بیکنار حقیقت فتاده است
با دیده ای که می شود از نور ذره آب
کارم به آفتاب قیامت فتاده است
چون از کنار دست نشویم که کشتیم
صائب به چارموجه کثرت فتاده است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا چشم من به گوشه عزلت فتاده است
از دیده ام سراسر جنت فتاده است
هوش مصنوعی: زمانی که توجه من به گوشه‌ای دور افتاده است، آن‌چنان محو شده‌ام که تمام دنیا از نظرم به بهشت تبدیل شده است.
داند که روح در تن خاکی چه می کشد
هر نازپروری که به غربت فتاده است
هوش مصنوعی: هر کسی که در غربت و دور از وطن زندگی می‌کند، خوب می‌داند که روحش در این تن مادی چه فشارهایی را تحمل می‌کند.
چون شمع آه می کشم از بهر خامشی
تا کار من به دست حمایت فتاده است
هوش مصنوعی: من همچون شمع در سکوت و اندوه می‌سوزم، زیرا کارم به لطف و حمایت دیگران سپرده شده است.
دیوار اگر فتد به سرش چتر دولت است
بر فرق هر که سایه منت فتاده است
هوش مصنوعی: اگر دیواری بر سر کسی بیفتد، به این معناست که خداوند حمایت و رحمتش را بر سر او سایه انداخته است و این نشان از نعمت و لطف اوست.
داند که خار و خس چه ز گرداب می کشد
آن را که ره به حلقه صحبت فتاده است
هوش مصنوعی: کسی که در دایرهٔ گفت‌وگو و معاشرت قرار گرفته است، می‌داند که مردمی که به او آسیب می‌زنند، چگونه او را از مسیر درست منحرف می‌کنند.
از آسیای چرخ نشد نرم دانه ای
دنبال من چه سنگ ملامت فتاده است؟
هوش مصنوعی: در پی تأثیرات زندگی و سرنوشت، هیچ چیز نرم و راحت به دست نیامده و مشکلات و ملامت‌ها با من همراه‌اند. چرا باید از حرف‌های دیگران رنج ببینم؟
اکنون که رعشه از کف من برده اختیار
دستم به فکر دامن فرصت فتاده است
هوش مصنوعی: هم‌اکنون که لرزشی در دستانم احساس می‌کنم و کنترل آنها از دستم رفته، به این فکر افتاده‌ام که چطور از فرصت‌ها استفاده کنم.
دل را ز درد و داغ محبت شکیب نیست
در بحر بیکنار حقیقت فتاده است
هوش مصنوعی: دل در برابر درد و رنج عشق تاب تحمل ندارد و در دریای بی‌کران حقیقت غرق شده است.
با دیده ای که می شود از نور ذره آب
کارم به آفتاب قیامت فتاده است
هوش مصنوعی: من به وسیله نوری که از یک ذره آب می‌تابد، به درک و حقیقتی دست یافته‌ام که کارم با عظمت و روز قیامت گره خورده است.
چون از کنار دست نشویم که کشتیم
صائب به چارموجه کثرت فتاده است
هوش مصنوعی: وقتی که از کنار دست کسی دور نمی‌شویم، نشان‌دهنده این است که چیزی را که خودمان ایجاد کرده‌ایم، تحت تأثیر قرار گرفته و به شکل‌های مختلفی در آمده است.