غزل شمارهٔ ۱۹۶۷
چشم قدح به جلوه مینای باده است
این شوخ چشم، قمری سرو پیاده است
داغ است لاله را به جگر، یا ز بیخودی
مجنون سری به دامن لیلی نهاده است
از زهر چشم، آب دهد تیغ سرو را
از جلوه تو هر که دل از دست داده است
در پای گل به خواب شدن نیست از ادب
در گلشنی که سرو به یک پا ستاده است
در دست ساقیان نبود سیر و دور ما
باد مراد کشتی ما زور باده است
رسوا شود ز ابر بهاران زمین شور
زاهد ز نقص خویش گریزان ز باده است
در خط عنبرین نرسد هیچ فتنه ای
زان فتنه ها که از شب زلف تو زاده است
داند صدف چه می کشد از روی تلخ بحر
هر کس ز احتیاج دهن را گشاده است
صائب غمین نمی شود از مرگ رفتگان
هر کس به خود قرار اقامت نداده است
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چشم قدح به جلوه مینای باده است
این شوخ چشم، قمری سرو پیاده است
هوش مصنوعی: چشم این نشاط و شادابی به خاطر زیبایی و جلوهای است که از مینا (نوعی نوشیدنی) به او رسیده است. این فرد شوخطبع و خوشنگر، مانند قمری است که در کنار سرو، با وقار و آزادانه در حال راه رفتن است.
داغ است لاله را به جگر، یا ز بیخودی
مجنون سری به دامن لیلی نهاده است
هوش مصنوعی: دل لاله به شدت درد میکند، یا اینکه مجنون در حالتی از جنون، سری به دامن لیلی گذاشته است.
از زهر چشم، آب دهد تیغ سرو را
از جلوه تو هر که دل از دست داده است
هوش مصنوعی: چشمان تو به قدری زیبا و جذاب هستند که حتی تیغ تند سرو را هم نرم و ملایم میکنند. هر کسی که دلش را باخته، تحت تأثیر زیبایی تو قرار گرفته است.
در پای گل به خواب شدن نیست از ادب
در گلشنی که سرو به یک پا ستاده است
هوش مصنوعی: در باغ گل نمیتوان خوابید، زیرا در این جا سرو با وقار و ایستاده است و باید به ادب و احترام آن توجه کرد.
در دست ساقیان نبود سیر و دور ما
باد مراد کشتی ما زور باده است
هوش مصنوعی: ساقیان کنترلی بر دور و زمان ما ندارند و امیدواریم که نوشیدنی ما توانایی کافی برای هدایت کشتی زندگیمان را داشته باشد.
رسوا شود ز ابر بهاران زمین شور
زاهد ز نقص خویش گریزان ز باده است
هوش مصنوعی: با آمدن بهار، زمین از باران پر میشود و مشکلات و نواقص زاهدان بیشتر نمایان میشود. زاهدان به خاطر نقصهای خود، از نوشیدنیها و لذتها دوری میکنند و نمیتوانند در برابر جذابیتهای زندگی مقاومت کنند.
در خط عنبرین نرسد هیچ فتنه ای
زان فتنه ها که از شب زلف تو زاده است
هوش مصنوعی: هیچ فتنهای از فتنههای دیگر شومی ندارد که از تارهای شبزلف تو برخاسته باشد.
داند صدف چه می کشد از روی تلخ بحر
هر کس ز احتیاج دهن را گشاده است
هوش مصنوعی: صدف به خوبی میداند که از دل دریاچهی تلخ چه سختیهایی را تحمل میکند. هر کسی که به نیاز گرفتار شده، دهانش را برای دریافت کمک باز کرده است.
صائب غمین نمی شود از مرگ رفتگان
هر کس به خود قرار اقامت نداده است
هوش مصنوعی: صائب غم نمیخورد از مرگ کسانی که رفتهاند؛ زیرا هیچکس در این دنیا ماندگار نیست و همه باید روزی بروند.

صائب