غزل شمارهٔ ۱۹۰۸
نقشم به باد داد، نگار اینچنین خوش است
خونم به خاک ریخت، بهار اینچنین خوش است
دل را گداخت، بوسه به این چاشنی است خوش
دستم ز کار بود، کنار اینچنین خوش است
از تاب چهر، برق خس و خار آرزوست
رخسار آتشین نگار اینچنین خوش است
نگذاشت غیر خانه زین، خانه دگر
معمور در زمانه، سوار اینچنین خوش است
دلها شد از غبار خطش مصحف غبار
بی چشم زخم، خط غبار اینچنین خوش است
هرگز دلم نزد نفسی بر مراد خویش
آیینه پیش روی نگار اینچنین خوش است
دل می رود به حلقه زلفش به پای خود
دام آنچنان خوش است و شکار اینچنین خوش است
هر خار بی گلی، گل بی خار شد ازو
الحق که فیض عام بهار اینچنین خوش است
گل روی خود به اشک ندامت ز خواب شست
در وقت صبح، آب خمار اینچنین خوش است
چون حلقه های زلف دلم را قرار نیست
پرگار خال چهره یار اینچنین خوش است
طوطی چو مغز پسته هم آغوش شکرست
در هم خزیده عاشق و یار اینچنین خوش است
خونی که کرد در دل صیاد، مشک شد
آهو به فکر میر شکار اینچنین خوش است
صائب به غیر عشق ندارد ترانه ای
شعر اینچنین خوش است و شعار اینچنین خوش است
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نقشم به باد داد، نگار اینچنین خوش است
خونم به خاک ریخت، بهار اینچنین خوش است
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی همچنان دلنشین و دلانگیز است، حتی اگر درد و رنجی در پی داشته باشد. عشق باعث میشود تا حتی در زمانهایی که در رنج و اندوه هستیم، زیبایی و سرسبزی را احساس کنیم.
دل را گداخت، بوسه به این چاشنی است خوش
دستم ز کار بود، کنار اینچنین خوش است
هوش مصنوعی: دل را در آتش عشق سوزانده و بوسه را به عنوان لذتی شیرین و دلپذیر میدانم. کارم به قدری لذتبخش است که در کنار چنین شادیهایی، زندگی زیبا و خوشایند است.
از تاب چهر، برق خس و خار آرزوست
رخسار آتشین نگار اینچنین خوش است
هوش مصنوعی: تابش چهره معشوق همچون برق و شگفتی است و آرزوها را زنده میکند؛ چهره آتشین او به این زیبایی دلنشین است.
نگذاشت غیر خانه زین، خانه دگر
معمور در زمانه، سوار اینچنین خوش است
هوش مصنوعی: خانوادهام هیچ خانه دیگری را در زندگیام پر از خوشی و آرامش ندانستند. برای من، سوار بر این رایحهی پر احساس، بهترین لحظهها رقم میخورد.
دلها شد از غبار خطش مصحف غبار
بی چشم زخم، خط غبار اینچنین خوش است
هوش مصنوعی: دلها از زیبایی خطوط نوشته شده او مانند کتابی گردآلود شده است. این خطوط که به دست او نوشته شدهاند، آن چنان زیبا هستند که هیچ چشمی نمیتواند به آن آسیب برساند.
هرگز دلم نزد نفسی بر مراد خویش
آیینه پیش روی نگار اینچنین خوش است
هوش مصنوعی: هرگز دل من در کنار کسی که دوستش دارم، به اندازهی دیدن تصویر زیبای معشوق اینقدر خوشحال نیست.
دل می رود به حلقه زلفش به پای خود
دام آنچنان خوش است و شکار اینچنین خوش است
هوش مصنوعی: دل به زلف او میافتد و خود را به دام او میسپارد؛ آنقدر شیرین و دلپذیر است که هر لحظه انتظار شکار او را دارد.
هر خار بی گلی، گل بی خار شد ازو
الحق که فیض عام بهار اینچنین خوش است
هوش مصنوعی: هر خار بدون گل، مانند گلی است که بدون خار وجود دارد. حقیقت این است که نعمت و زیبایی بهار، همینقدر خوشایند و دلپذیر است.
گل روی خود به اشک ندامت ز خواب شست
در وقت صبح، آب خمار اینچنین خوش است
هوش مصنوعی: در صبحگاه، قطرات اشک بر گلبرگهای زیبا مانند ندامت و پشیمانی نشسته است و این آب لطیف و شفاف به گونهای خوشایند و دلپذیر به نظر میرسد.
چون حلقه های زلف دلم را قرار نیست
پرگار خال چهره یار اینچنین خوش است
هوش مصنوعی: دل من آرام و قرار ندارد، مانند حلقههای زلف؛ اما زیبایی و خوشید رنگی که بر چهره معشوق نقش بسته، مشوق و جذابیت بسیار زیادی دارد.
طوطی چو مغز پسته هم آغوش شکرست
در هم خزیده عاشق و یار اینچنین خوش است
هوش مصنوعی: طوطی، مانند مغز پسته، در آغوش شکر است و عاشق و معشوق در کنار هم به این شکل خوشحالاند.
خونی که کرد در دل صیاد، مشک شد
آهو به فکر میر شکار اینچنین خوش است
هوش مصنوعی: خونی که صیاد در دلش حس کرده، باعث میشود آهو به فکر شکارچی بیافتد و این وضعیت برایش خوشایند است.
صائب به غیر عشق ندارد ترانه ای
شعر اینچنین خوش است و شعار اینچنین خوش است
هوش مصنوعی: صائب میگوید که بدون عشق، هیچ ترانهای نمیتواند وجود داشته باشد. شعرهای زیبا و دلنشین هم به خاطر عشق اهمیت پیدا میکنند. در واقع، این عشق است که به شعر و آواز روح میبخشد و آنها را به زیبایی میآورد.