گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۰۳

صبح امید من نفس سرد من بس است
چشم سفید، روزن بیت الحزن بس است
دستم غبار دامن پاکان نمی شود
بویی مرا ز یوسف گل پیرهن بس است
تر می شود به نامه خشکی دماغ من
برگ خزان رسیده مرا از چمن بس است
عنوان بود نمکچش مکتوب سر به مهر
زان غنچه لب وظیفه من یک سخن بس است
زان میوه ها که وعده به فردوس داده اند
ما را به نقد، نکهت سیب ذقن بس است
پروانه وار سوختن از بی مروتی است
آن را که روی گرمی ازین انجمن بس است
از شغل دلخراش تو بدنام گشت عشق
نقشی دگر بر آب زن ای کوهکن، بس است
محتاج نیستم به سپرداری کسی
جوهر دعای جوشن شمشیر من بس است
صائب ز بلبلان نشود گر صدا بلند
کلک سخن طراز هم آواز من بس است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صبح امید من نفس سرد من بس است
چشم سفید، روزن بیت الحزن بس است
هوش مصنوعی: صبحی که انتظار داشتم به پایان رسیده و حالا تنها نفس سرد و ناامیدی‌ام باقی مانده است. دیگر چشم امید به روزن زندگی نمی‌دوزم، چرا که غم و اندوه بر من چیره شده و کافی است.
دستم غبار دامن پاکان نمی شود
بویی مرا ز یوسف گل پیرهن بس است
هوش مصنوعی: دست من به گرد و غبار دامن افراد پاک نمی‌رسد و بوی خوشی که از یوسف ناشی می‌شود، برای من کافی است.
تر می شود به نامه خشکی دماغ من
برگ خزان رسیده مرا از چمن بس است
هوش مصنوعی: با وزیدن باد و گذر زمان، حال و هوای من تغییر می‌کند و حسرت روزهای بهتر به دلم می‌نشیند. برگ‌های خزان، یادآور آن روزها هستند و من دیگر به چیزهای بهتر نیازی ندارم.
عنوان بود نمکچش مکتوب سر به مهر
زان غنچه لب وظیفه من یک سخن بس است
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به یک شخص خاص است که به خاطر خاص بودنش مورد تحسین قرار گرفته و از او به عنوان یک نمک‌چش نام برده می‌شود. او با لبانی شاداب و خندان به دنیا آمده است و شاعر احساس می‌کند که برای بیان زیبایی یا ویژگی‌های او، تنها یک جمله کافی است.
زان میوه ها که وعده به فردوس داده اند
ما را به نقد، نکهت سیب ذقن بس است
هوش مصنوعی: از میان میوه‌هایی که promise به بهشت داده‌اند، همین الآن عطر خوش سیب زیر چانه‌ام کافی است.
پروانه وار سوختن از بی مروتی است
آن را که روی گرمی ازین انجمن بس است
هوش مصنوعی: سوختن مانند پروانه به خاطر بی‌رحمی است، زیرا کسی که در این جمع فقط به مهمانی گرم روی آورد، کافی است.
از شغل دلخراش تو بدنام گشت عشق
نقشی دگر بر آب زن ای کوهکن، بس است
هوش مصنوعی: به خاطر کارهای دردناک تو، عشق به بدنامی افتاد. ای کوه‌کن، دیگر بس است، نقشی جدید بر آب بزن.
محتاج نیستم به سپرداری کسی
جوهر دعای جوشن شمشیر من بس است
هوش مصنوعی: من به حمایت هیچ کس نیاز ندارم؛ دعا و ایمان من به اندازه کافی قوی است و می‌تواند از من در برابر مشکلات محافظت کند.
صائب ز بلبلان نشود گر صدا بلند
کلک سخن طراز هم آواز من بس است
هوش مصنوعی: بلبلان هرچند صدا دارند و آواز می‌خوانند، ولی من نیازی به صدای بلند ندارم و فقط کلامی که از من جاری می‌شود، برایم کافی است.