غزل شمارهٔ ۱۹۰۱
خشتی مرا ز کوی تو در زیر بس است
سرمایه فراغت من اینقدر بس است
عشاق را به بند گران احتیاج نیست
زنجیر پای مو هوای شکر بس است
چون شمع، گریه در کرم دست حلقه کرد
این تیغ آبدار مرا بر کمر بس است
از تنگنای چرخ شکایت چه می کنی؟
فتح قفس، شکستگی بال و پر بس است
آنجا که خار دست به ترکش زند، چو گل
پیشانی گشاده به جای سپر بس است
از بهر برفروختن چهره امید
یک قطره اشک گرم به وقت سحر بس است
جرم سفینه تو که بر سنگ خورده است
نومید بازگشتن موج خطر بس است
بیخوابی که چشم تو ترسیده است ازو
سود حقیقی تو همان از سفر بس است
از زلف یار و از دهنش نکته ای بگو
درس مطول و سخن مختصر بس است
گر امتیاز نام بود مطلب از اثر
این امتیاز کز تو نماند اثر بس است
خاک من و سبو ز خرابات مشرب است
بالین ز دست خویش مرا زیر سر بس است
از یک سخن حقیقت هر کس عیان شود
بهر نمونه از صدفی یک گهر بس است
صائب مرا به سرمه خلق احتیاج نیست
آن خط مشکبار را در نظر بس است
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خشتی مرا ز کوی تو در زیر بس است
سرمایه فراغت من اینقدر بس است
هوش مصنوعی: یک تکه از خاکی که از کوی تو به دست آمده برای من کافی است، زیرا همین اندازه برای آرامش من کافی است.
عشاق را به بند گران احتیاج نیست
زنجیر پای مو هوای شکر بس است
هوش مصنوعی: عشاق نیازی به زنجیر و بند سنگین ندارند، بلکه اینکه عشق آنها به طرف مقابل بهقدری قوی است که مانند زنجیری پایشان را محکم نگهمیدارد، کفایت میکند. عشق و علاقه به معشوق، خود به تنهایی آنها را به هم متصل میکند.
چون شمع، گریه در کرم دست حلقه کرد
این تیغ آبدار مرا بر کمر بس است
هوش مصنوعی: به مانند شمعی که در هنگام گریه در نور گرم و لطیف دستش حلقه میزند، این تیغ تیز و درخشان برای من کافی است که به کمرم برگردد.
از تنگنای چرخ شکایت چه می کنی؟
فتح قفس، شکستگی بال و پر بس است
هوش مصنوعی: چرا از مشکلات زندگی شکایت میکنی؟ آزاد شدن از قید و بند، حتی اگر با آسیب دیدن بال و پر همراه باشد، کافی است.
آنجا که خار دست به ترکش زند، چو گل
پیشانی گشاده به جای سپر بس است
هوش مصنوعی: در جایی که خطر و مشکل وجود دارد، قرار نیست همیشه دفاع کنیم؛ گاهی باید با زیبایی و آرامش به استقبال شرایط برویم، مانند گلی که به جای سپر، خود را به نمایش میگذارد.
از بهر برفروختن چهره امید
یک قطره اشک گرم به وقت سحر بس است
هوش مصنوعی: برای روشن کردن چهره امید، فقط یک قطره اشک گرم در صبح هنگام کافی است.
جرم سفینه تو که بر سنگ خورده است
نومید بازگشتن موج خطر بس است
هوش مصنوعی: سفینهای که به سنگ خورده، دیگر امیدی به بازگشت ندارد؛ مواجهه با خطر کافی است تا ناامید شود.
بیخوابی که چشم تو ترسیده است ازو
سود حقیقی تو همان از سفر بس است
هوش مصنوعی: خواب نگرفتن و بیخوابی، ناشی از ترس چشمان توست و در حقیقت، بهره واقعی تو از این سفر، همین بیخوابی است.
از زلف یار و از دهنش نکته ای بگو
درس مطول و سخن مختصر بس است
هوش مصنوعی: از زیبایی و سحر زلف معشوق و کلام او نکتهای بیان کن؛ زیرا برای یادگیری، گفتار طولانی و بیمورد لازم نیست.
گر امتیاز نام بود مطلب از اثر
این امتیاز کز تو نماند اثر بس است
هوش مصنوعی: اگر نام و ویژگی خاصی وجود داشته باشد، این کافی است که نتیجهاش از تو تأثیری به جا نگذارد.
خاک من و سبو ز خرابات مشرب است
بالین ز دست خویش مرا زیر سر بس است
هوش مصنوعی: سرم را بر روی خاک و ظرف شکستگی گذاشتهام؛ همین که دست خودم را زیر سرم بگذارم، برای من کافی است.
از یک سخن حقیقت هر کس عیان شود
بهر نمونه از صدفی یک گهر بس است
هوش مصنوعی: از یک حقیقت، هر فردی میتواند به درستی و روشنی خود را بشناساند. مانند اینکه از یک صدف، فقط یک مروارید برای نشان دادن زیبایی و ارزش آن کافی است.
صائب مرا به سرمه خلق احتیاج نیست
آن خط مشکبار را در نظر بس است
هوش مصنوعی: من نیازی به سرمه و زیبایی ظاهری ندارم، فقط کافی است که آن خط زیبا و مشکی را در ذهنم داشته باشم.