گنجور

غزل شمارهٔ ۱۸۹۲

با آب خضر آن خط شبگون برابرست
لفظی که تازه است به مضمون برابرست
این نشأه ای کزان لب نوخط به من رسید
خاکش به خون باده گلگون برابرست
خطی که از ذقن به بناگوش می رود
در خاصیت به تبت وارون برابرست
در ملک آرمیده حسن است خط سبز
گردی که با هزار شبیخون برابرست
در خانمان خرابی ما خشکی سپهر
با ترکتاز قلزم و جیحون برابرست
در زیر پای عشق، سر خاکسار ماست
آن کاسه سرنگون که به گردون برابرست
بی انتظار می رسد از غیب باده اش
هر دیده را که آن لب میگون برابرست
شوری که سنگ بر خم هستی زند ترا
با حکمت هزار فلاطون برابرست
موج سراب و طره لیلی، ز بیخودی
در دیده یگانه مجنون برابرست
سودای عشق در سر مجنون بی کلاه
با تکمه کلاه فریدون برابرست
مشکل که سر برآورد از خاک، روز حشر
تخم امید ما که به قارون برابرست
در چشم داغ دیده صائب درین بهار
هر لاله ای به کاسه پر خون برابرست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با آب خضر آن خط شبگون برابرست
لفظی که تازه است به مضمون برابرست
هوش مصنوعی: آب خضر که خاصیت شفا بخشی دارد، با آن خط سیاه و شباهنگام برابری می‌کند و این نشان‌دهنده این است که واژه‌ای تازه و نو، به لحاظ مفهوم با مضامین عمیق و مهم همخوانی دارد.
این نشأه ای کزان لب نوخط به من رسید
خاکش به خون باده گلگون برابرست
هوش مصنوعی: این زندگی که با لب‌های تازه و جوان به من رسیده، گویی خاکش با خون شراب سرخ برابر است.
خطی که از ذقن به بناگوش می رود
در خاصیت به تبت وارون برابرست
هوش مصنوعی: خطی که از چانه تا گوش می‌رسد، از نظر ویژگی‌ها با حالت خاصی در تبت برابر است.
در ملک آرمیده حسن است خط سبز
گردی که با هزار شبیخون برابرست
هوش مصنوعی: حسن در سرزمین آرامی قرار دارد، و خط سبز او با هزاران حمله و تجاوز برابر است.
در خانمان خرابی ما خشکی سپهر
با ترکتاز قلزم و جیحون برابرست
هوش مصنوعی: در خانه ما به قدری ویرانی و بدحالی وجود دارد که خشکی آسمان در برابر طغیانی که از دریاها و رودها جاری است، مشابهت پیدا کرده است.
در زیر پای عشق، سر خاکسار ماست
آن کاسه سرنگون که به گردون برابرست
هوش مصنوعی: زیر پای عشق، محل نشستن ماست. آن کاسه سر که بر زمین افتاده، در مقایسه با آسمان هیچ نیست.
بی انتظار می رسد از غیب باده اش
هر دیده را که آن لب میگون برابرست
هوش مصنوعی: ناگهان، نوشیدنی خاصی از غیب به چشم‌ها می‌رسد، چرا که آن لب خوش‌رنگ و زیبا در مقابل ماست.
شوری که سنگ بر خم هستی زند ترا
با حکمت هزار فلاطون برابرست
هوش مصنوعی: هیجان و شور و شوقی که به تو برای تغییر و تحول دست می‌دهد، به اندازه دانش و حکمت هزار فیلسوف بزرگ ارزشمند است.
موج سراب و طره لیلی، ز بیخودی
در دیده یگانه مجنون برابرست
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که زیبایی و دلربایی لیلی مانند موج سراب است؛ هم جذاب و دلنشین و هم فریبنده و ناپایدار. مجنون در حالت بی‌خودی و دیوانگی خود، این دو را مساوی می‌بیند و در نظر او هر دو به یک اندازه اهمیت و زیبایی دارند. به عبارتی، او در حالتی از عشق و دلسوختگی، همه‌چیز را با هم می‌بیند و در این حالت، هر دو برایش یکسان و دلنوازند.
سودای عشق در سر مجنون بی کلاه
با تکمه کلاه فریدون برابرست
هوش مصنوعی: عشق در دل مجنون، با اینکه او کلاهی بر سر ندارد، به اندازه کلاهی که فریدون با دکمه‌اش دارد، ارزشمند و دلنشین است.
مشکل که سر برآورد از خاک، روز حشر
تخم امید ما که به قارون برابرست
هوش مصنوعی: زمانی که مشکلات و سختی‌ها به وجود می‌آید، روز قیامت همانند تخم امید ما، ارزشی بزرگ و عظیم پیدا می‌کند.
در چشم داغ دیده صائب درین بهار
هر لاله ای به کاسه پر خون برابرست
هوش مصنوعی: در این بهار، هر لاله‌ای که در کاسه قرار دارد، در چشم فردی که تجربه‌ی تلخی دارد، به رنگ خون دیده می‌شود.