غزل شمارهٔ ۱۸۸۱
در بحر شعر، خامشی از لاف بهترست
دست بلند، حجت عجز شناورست
رنگین ز پیچ و تاب شود چهره سخن
از خون نصیب تیغ به مقدار جوهرست
مهر از جهان ببر که غذای لطیف او
خونی است در لباس، اگر شیر مادرست
صبر گران رکاب نیاید به کار عشق
در بحر بیکنار چه حاجت به لنگرست؟
بر دل غبار کلفت ایام بار نیست
گوهر میان گرد یتیمی نکوترست
از عالم جهات، امید نجات نیست
بیچاره مهره ای که گرفتار ششدرست
دل جلوه گاه حسن به اقبال عشق شد
آیینه روشناس جهان از سکندرست
زان جلوه ها که سرو تو در کار باغ کرد
طوق گلوی فاختگان خط ساغرست
سرچشمه ای که خضر ازو چشم آب داد
در زیر دامن خط سبز تو مضمرست
صائب ز خاک چاشنی قند می برد
موری که محو حسن گلوسوز شکرست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در بحر شعر، خامشی از لاف بهترست
دست بلند، حجت عجز شناورست
هوش مصنوعی: در دنیای شعر، سکوت و خاموشی بهتر از تعریف و تمجیدهای بیاساس است، زیرا نشان دادن قدرت دست و بلند بودن، فقط دلیلی بر ناتوانی و کمبود است.
رنگین ز پیچ و تاب شود چهره سخن
از خون نصیب تیغ به مقدار جوهرست
هوش مصنوعی: چهره سخن همچون رنگین کمان زیبایی پیدا میکند، و این زیبایی به خاطر تأثیر عمیق تجربیات دمی و دردهاست که از آنها نشأت میگیرد.
مهر از جهان ببر که غذای لطیف او
خونی است در لباس، اگر شیر مادرست
هوش مصنوعی: مهر و محبت را از دنیای اطراف بزدای، چرا که غذا و خوراک ظریف آن، در حقیقت، خونی است که در زیر ظاهر زیبای لباس پنهان شده است، حتی اگر این محبت به اندازه شیر مادر هم خالص و نیکو باشد.
صبر گران رکاب نیاید به کار عشق
در بحر بیکنار چه حاجت به لنگرست؟
هوش مصنوعی: صبر و تحمل در عشق مانند اسبی است که نمیتواند در آبهای عمیق و بیکران زندگی کند. در چنین شرایطی، چه نیازی به لنگر است؟
بر دل غبار کلفت ایام بار نیست
گوهر میان گرد یتیمی نکوترست
هوش مصنوعی: زندگی پر از مشکلات و سختیهاست، اما در دل این سختیها، ارزشهای واقعی و زیباییها وجود دارد که از هرچه تعلق به زمانه و شرایط بیرونی ارجحتر هستند.
از عالم جهات، امید نجات نیست
بیچاره مهره ای که گرفتار ششدرست
هوش مصنوعی: در میان دنیای نگاهها و موقعیتها، نمیتوان به نجات امید داشت، مثل مهرهای که در دام ششطرز بازی نپرسیده است.
دل جلوه گاه حسن به اقبال عشق شد
آیینه روشناس جهان از سکندرست
هوش مصنوعی: دل به زیبایی و جذابیت عشق جلوهگاه شده است، مانند آیینهای که روشنی و نمای حقیقی جهان را به تصویر میکشد، مشابه تصویر سکندر که از خود بر جای گذاشته است.
زان جلوه ها که سرو تو در کار باغ کرد
طوق گلوی فاختگان خط ساغرست
هوش مصنوعی: از زیباییهایی که سرو تو در باغ به نمایش گذاشت، گردن گلهای فاختگان، به مانند لبهی میانهی جام است.
سرچشمه ای که خضر ازو چشم آب داد
در زیر دامن خط سبز تو مضمرست
هوش مصنوعی: منبع و ریشهای که خضر به آن دسترسی دارد و آب حیات از آن مینوشد، در واقع در زیر پوشش و سایه سبز تو نهفته است.
صائب ز خاک چاشنی قند می برد
موری که محو حسن گلوسوز شکرست
هوش مصنوعی: موری که در حال لذت بردن از زیبایی گل شکرین است، از خاک کمی قند میبرد.