غزل شمارهٔ ۱۸۷۸
تازه است دایم از سیهی داغ عندلیب
در گلشنی که زاغ و زغن بی نهایت است
مشمار سهل رخنه گفتار خویش را
کاین رخنه در خرابی تن بی نهایت است
دست ز کار رفته ز برگ است بیشتر
در کشوری که سیب ذقن بی نهایت است
در غربت است چشم حسودان به زیر خاک
این چاه در زمین وطن بی نهایت است
از مستمع گشوده شود چشمه سخن
هر جا سخن کش است، سخن بی نهایت است
دندان به دل فشار که بر خوان روزگار
این لقمه های دست و دهن بی نهایت است
جای دو مغز در ته یک پوست بیش نیست
در تنگنای چرخ دو تن بی نهایت است
صائب سخن پذیر درین روزگار نیست
ورنه مرا به سینه سخن بی نهایت است
زان غنچه لب شکایت من بی نهایت است
تنگ است وقت، ورنه سخن بی نهایت است
در سینه گشاده من درد و داغ عشق
چون نافه در زمین ختن بی نهایت است
پرهیز در زمان خط از یار مشکل است
در نوبهار، توبه شکن بی نهایت است
ماه تمام می کند ایجاد هاله را
تا شمع روشن است لگن بی نهایت است
چون میوه در تو تا رگ خامی به جای هست
گردن مکش، که دار و رسن بی نهایت است
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تازه است دایم از سیهی داغ عندلیب
در گلشنی که زاغ و زغن بی نهایت است
هوش مصنوعی: در گلشن، آواز خوش بلبل همچنان تازه و دلنشین است که در میان زاغها و پرندگان سیاه، زیبایی و طراوت آن بیشتر به چشم میآید.
مشمار سهل رخنه گفتار خویش را
کاین رخنه در خرابی تن بی نهایت است
هوش مصنوعی: به راحتی نگو که حرفهایت چقدر بیاهمیت هستند؛ زیرا این بیتوجهی میتواند به آسیبهای جدی در وجود تو منجر شود.
دست ز کار رفته ز برگ است بیشتر
در کشوری که سیب ذقن بی نهایت است
هوش مصنوعی: در کشوری که سیب، همواره در دسترس و بسیار فراوان است، دیگر نیاز چندانی به زحمت کشیدن برای به دست آوردن میوهاش نیست.
در غربت است چشم حسودان به زیر خاک
این چاه در زمین وطن بی نهایت است
هوش مصنوعی: چشم حسودان در دوری و غریبتی قرار دارد، و این چاه در خاک وطن میزبان چیزهای زیادی است که به انتها نمیرسد.
از مستمع گشوده شود چشمه سخن
هر جا سخن کش است، سخن بی نهایت است
هوش مصنوعی: هرگاه شنوندهای وجود داشته باشد که به خوبی گوش دهد، سخن به آسانی و به صورت بینهایت جاری میشود.
دندان به دل فشار که بر خوان روزگار
این لقمه های دست و دهن بی نهایت است
هوش مصنوعی: به خودت سختی و فشار بیاور، زیرا در زندگی، فرصتها و امکانات بیپایانی برای دستیابی وجود دارد که میتوانی از آنها بهرهبرداری کنی.
جای دو مغز در ته یک پوست بیش نیست
در تنگنای چرخ دو تن بی نهایت است
هوش مصنوعی: در عمق دو مغز فقط فضای کمی وجود دارد، اما در تنگنا و فشار زندگی، دو نفر میتوانند ایدهها و احساسات بیانتهایی را تجربه کنند.
صائب سخن پذیر درین روزگار نیست
ورنه مرا به سینه سخن بی نهایت است
هوش مصنوعی: در این زمان افرادی که به شنیدن سخن گوش دهند کم هستند، وگرنه من در دل خود سخنهای زیادی دارم که میتوانم بگویم.
زان غنچه لب شکایت من بی نهایت است
تنگ است وقت، ورنه سخن بی نهایت است
هوش مصنوعی: شکایت من از تلخی زندگی بسیار زیاد است، اما وقت کم است وگرنه گفتنیها بسیار است.
در سینه گشاده من درد و داغ عشق
چون نافه در زمین ختن بی نهایت است
هوش مصنوعی: در دل من، درد و غم عشق همانند یک نافه در سرزمین ختن، بیپایان و بینهایت است.
پرهیز در زمان خط از یار مشکل است
در نوبهار، توبه شکن بی نهایت است
هوش مصنوعی: در زمان خطا، دوری از دوست کار دشواری است؛ مانند بهاری که در آن توبه به سادگی شکسته میشود.
ماه تمام می کند ایجاد هاله را
تا شمع روشن است لگن بی نهایت است
هوش مصنوعی: چشمک زدن ماه باعث میشود تا زمانی که شمع روشن است، احساس بینهایت و زیبایی را در فضا ایجاد کند.
چون میوه در تو تا رگ خامی به جای هست
گردن مکش، که دار و رسن بی نهایت است
هوش مصنوعی: وقتی که هنوز خامی و ناپختگی در وجود تو وجود دارد، خودت را در خطر نکش. زیرا پیامدهای این کار میتواند بسیار طولانی و بینهایت باشد.