غزل شمارهٔ ۱۷۵۱
نه خط ز خال لب یار سر برآورده است
که در هوای شکر، مور پر برآورده است
میان شبنم و گل، پرده حجاب شده است
ترا کسی که ز اهل نظر برآورده است
سبک عنانی زلف از تپیدن دلهاست
ز بیقراری ما، دام پر برآورده است
زخنده اش جگر خاک شکرستان است
لبی که مور مرا از شکر برآورده است
تو شیشه جان غم خود خور که عشق سنگین دل
مرا چو کبک به کوه و کمر برآورده است
به خون باده گلرنگ تشنه زان شده ام
که از حریم توام بیخبر برآورده است
به لامکان حقیقت کجا رسد زاهد؟
که زهد بر رخش از قبله، در برآورده است
مشو ز لاله سیراب و داغ او غافل
که لیلیی ز سیه خانه سر برآورده است
همای عشق که افلاک سایه پرور اوست
در آشیانه ما بال و پر برآورده است
مگر به فکر لب او فتاده ای صائب؟
که ناله های تو رنگ دگر برآورده است
غزل شمارهٔ ۱۷۵۰: نه چهره اش عرق از گرمی هوا کرده استغزل شمارهٔ ۱۷۵۲: ز خاک همچون هدف هر که سر برآورده است
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نه خط ز خال لب یار سر برآورده است
که در هوای شکر، مور پر برآورده است
هوش مصنوعی: نه به خاطر زیبایی خاص لب یار، بلکه به دلیل عشق و محبت آنهاست که شوق و فریبایی را در روح و دل آدمها ایجاد میکند.
میان شبنم و گل، پرده حجاب شده است
ترا کسی که ز اهل نظر برآورده است
هوش مصنوعی: در میان قطرات شبنم و گل، حجاب و پردهای وجود دارد. کسی که اهل فهم و درک است، توانسته تو را از این پرده و حجاب خارج کند.
سبک عنانی زلف از تپیدن دلهاست
ز بیقراری ما، دام پر برآورده است
هوش مصنوعی: زلف پرپشت و نرم او به خاطر تپشهای دلهای بیقرار ما به این حالت درآمده است و تشکیل دامی زیبا را داده است.
زخنده اش جگر خاک شکرستان است
لبی که مور مرا از شکر برآورده است
هوش مصنوعی: لبخند او مانند نمک روی زخم دل من است و آن لبهایی که با شکر به من آرامش میدهند، مانند موری هستند که مرا از غمهایم نجات دادهاند.
تو شیشه جان غم خود خور که عشق سنگین دل
مرا چو کبک به کوه و کمر برآورده است
هوش مصنوعی: غم و اندوه خود را در دل نگهدار، زیرا عشق شدید و سنگین من مانند کبکی که در کوه و دشت پرواز کند، همه جا به پرواز در آمده است.
به خون باده گلرنگ تشنه زان شده ام
که از حریم توام بیخبر برآورده است
هوش مصنوعی: من به خاطر خواستهای عمیق و عشق به تو، همچون گلی رنگی در دنیای پر از درد و تشنگی به سر میبرم، در حالی که از حضور و محبت تو بیخبر ماندهام.
به لامکان حقیقت کجا رسد زاهد؟
که زهد بر رخش از قبله، در برآورده است
هوش مصنوعی: زاهد، چگونه میتواند به حقیقتی که ورای امکانات است برسد، در حالی که زهد او تنها به ظواهر و سمتوسوی دنیوی محدود شده است؟
مشو ز لاله سیراب و داغ او غافل
که لیلیی ز سیه خانه سر برآورده است
هوش مصنوعی: به خودت بیا و از غم و رنج دیگران غافل نشو که در دل تاریکیها، عشق و زیباییهایی مانند لیلی ظهور میکنند.
همای عشق که افلاک سایه پرور اوست
در آشیانه ما بال و پر برآورده است
هوش مصنوعی: پرندهای که عشق را در آسمانها پرورش میدهد، در خانه ما نشسته و بال و پرش را باز کرده است.
مگر به فکر لب او فتاده ای صائب؟
که ناله های تو رنگ دگر برآورده است
هوش مصنوعی: آیا به فکر لبان او افتادهای، صائب؟ که درد و نالههای تو حال و هوای دیگری پیدا کرده است.