گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷۵

نان به خون دل شد از تیغ زبان رنگین مرا
ترزبانی در گلو شد گریه خونین مرا
داغ دارد شعله سرگرمیم خورشید را
می شود روشن چراغ کشته بر بالین مرا
شد دو بالا حرص دنیای من از قد دوتا
در فلاخن گشت این خواب سبک، سنگین مرا
دشمن خونخوار از تیغ زبانم ایمن است
چون گل بی خار، منتهاست بر گلچین مرا
حسن بی اندازه را حیرت سزاوارست و بس
بس بود فهمیدگی از مستمع، تحسین مرا
چون سپر تا چند در میدان جانبازان عشق
طعمه شمشیر سازد جبهه پرچین مرا
این سر پر شور کز قسمت نصیب من شده است
زود خواهد کرد با منصور، هم بالین مرا
شورش مجنون من از کوه غم ساکن نشد
کی تواند داد سنگ کودکان تسکین مرا؟
داغ نومیدی مرا از لاله زاران خوشترست
چشم بر روزن بود از خانه رنگین مرا
زهره می بازد عقاب از خنده مستانه ام
من نه آن کبکم که صید خود کند شاهین مرا
رزق دندان ملامت می شود صائب لبش
همچو خون مرده هر کس می کند تلقین مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نان به خون دل شد از تیغ زبان رنگین مرا
ترزبانی در گلو شد گریه خونین مرا
هوش مصنوعی: از غم و درد فراوان است که کلامم به تلخی تبدیل شده و مثل نانی سخت و سنگین بر جانم سنگینی می‌کند. به خاطر درد و رنجی که در درونم حس می‌کنم، کلمات در گلویم مثل مرواریدهای گرانبها می‌مانند و توانایی بیان احساساتم را ندارم، در نتیجه، تنها گریه‌ای خونین در درونم باقی مانده است.
داغ دارد شعله سرگرمیم خورشید را
می شود روشن چراغ کشته بر بالین مرا
هوش مصنوعی: شعله‌ای که در دلم می‌سوزد، شبیه گرما و نور خورشید است. این آتش می‌تواند چراغی باشد که در کنار من، بر روی جسد من روشن می‌شود.
شد دو بالا حرص دنیای من از قد دوتا
در فلاخن گشت این خواب سبک، سنگین مرا
هوش مصنوعی: حسرت و آرزوهای دنیایی من مانند دو وزنه در یک تیرک به هم متصل شده‌اند و این خواب سنگین و سبک که دارم، حالا به مانند یک وزنه در مقامات مختلف وجودم قرار گرفته است.
دشمن خونخوار از تیغ زبانم ایمن است
چون گل بی خار، منتهاست بر گلچین مرا
هوش مصنوعی: دشمن بدسگال از قدرت کلامم در امان است، مانند گلی که خار ندارد، ولی من برای کسی که مرا انتخاب کرده‌ام، ارزشمند و خاص هستم.
حسن بی اندازه را حیرت سزاوارست و بس
بس بود فهمیدگی از مستمع، تحسین مرا
هوش مصنوعی: خوش‌رویی که زیبایی‌اش حد و مرزی ندارد، شگفتی و حیرت را سزاوار است و دیگر هیچ. فهم شنونده از زیبایی او کافی است و دیگری به تحسین من، نیازی نیست.
چون سپر تا چند در میدان جانبازان عشق
طعمه شمشیر سازد جبهه پرچین مرا
هوش مصنوعی: بیش از این نمی‌توانم در میدان عشق مثل سپر عمل کنم و اجازه دهم ذکر و نام من در این جنگ دل‌باخته‌ها به عنوان طعمه‌ای برای شمشیر دشمنان باشد.
این سر پر شور کز قسمت نصیب من شده است
زود خواهد کرد با منصور، هم بالین مرا
هوش مصنوعی: این سر پرشور که به من رسیده است، به زودی کنار من خواهد بود و با منصور خواهد بود.
شورش مجنون من از کوه غم ساکن نشد
کی تواند داد سنگ کودکان تسکین مرا؟
هوش مصنوعی: شور و هیجان دل من به خاطر غم به راحتی آرام نمی‌شود. کدام سنگ می‌تواند درد و رنج مرا تسکین دهد؟
داغ نومیدی مرا از لاله زاران خوشترست
چشم بر روزن بود از خانه رنگین مرا
هوش مصنوعی: احساس تلخ ناامیدی من از زیبایی‌های گلگاه‌ها بیشتر است، زیرا دیدن روشنایی روز از لابه‌لای پرده‌های رنگی خانه‌ام برایم دلگرم‌کننده‌تر است.
زهره می بازد عقاب از خنده مستانه ام
من نه آن کبکم که صید خود کند شاهین مرا
هوش مصنوعی: عقاب به خاطر شادی و خنده‌ام از من احساس ترس می‌کند. من آن کبک نیستم که شاهین بتواند به راحتی مرا صید کند.
رزق دندان ملامت می شود صائب لبش
همچو خون مرده هر کس می کند تلقین مرا
هوش مصنوعی: دندان ملامت، عبارتی است که به نقد و سرزنش اشاره دارد. در این بیت، شاعر به بیان این نکته پرداخته که هر کسی با کلام و رفتار خود، به نوعی بر او اثر می‌گذارد و او را تحت فشار قرار می‌دهد. لب شاعر به خون مرده تشبیه شده، که نشان‌دهنده ناامیدی و پژمردگی است. در نهایت، شاعر از تلقین و تاثیرات منفی اطرافیانش سخن می‌گوید که او را مورد قضاوت و سرزنش قرار می‌دهند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۷۵ به خوانش عندلیب