گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷۳

در بهشت افکند آن رخسار گندم گون مرا
شست یاد کوثر از دل آن لب میگون مرا
از تماشای رخش چون چشم بردارم، که هست
چهره گلرنگ او گیرنده تر از خون مرا
خط آزادی طمع زان روی نوخط داشتم
سرخط مشق جنون شد آن خط شبگون مرا
خشک می آید به چشم سرو چون سوهان روح
ریشه در دل کرد تا آن قامت موزون مرا
یک سیه خانه است چشم لیلی از صحرای او
سر به صحرا داده است آن کس که چون مجنون مرا
شیشه گو گردنکشی کن، جام گو ناساز باش
کز خمار آورد بیرون آن لب میگون مرا
گرد کلفت گر به خاطر این چنین زور آورد
می دهد در خاک آخر غوطه چون قارون مرا
از جهان آب و گل عمری است بیرون رفته ام
خم نمی سازد حصاری همچو افلاطون مرا
تنگنای شهر نتواند مرا دلتنگ داشت
وسعت مشرب بود پیشانی هامون مرا
نیست احسان، بنده کردن مردم آزاده را
بخل منعم می کند بیش از کرم ممنون مرا
سرمه دان دریاکشان را برنیارد از خمار
شد خمار لیلی از چشم غزال افزون مرا
صید وحشت دیده ام صائب به تنهایی خوشم
می توان کردن به رو گرداندنی ممنون مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در بهشت افکند آن رخسار گندم گون مرا
شست یاد کوثر از دل آن لب میگون مرا
هوش مصنوعی: در بهشت، زیبایی چهره‌ام را مانند گندم درخشان می‌بیند و یاد کوثر، با آن لبان شیرین، از دل من پاک شده است.
از تماشای رخش چون چشم بردارم، که هست
چهره گلرنگ او گیرنده تر از خون مرا
هوش مصنوعی: وقتی که از دیدن چهره زیبایش چشم می‌پوشم، به خاطر دارم که زیبایی او جذب‌کننده‌تر از رنج و خون من است.
خط آزادی طمع زان روی نوخط داشتم
سرخط مشق جنون شد آن خط شبگون مرا
هوش مصنوعی: من از آن خاطر که آزادی را جستجو می‌کردم، سرآغازی برای نوشتن خیالاتم داشتم، اما آن خط سیاه شبانه به جنون من تبدیل شد.
خشک می آید به چشم سرو چون سوهان روح
ریشه در دل کرد تا آن قامت موزون مرا
هوش مصنوعی: چشم سرو مانند سوهان، به نظر خشک و زبر می‌آید، اما ریشه‌اش در دل من است و همچنان به قامت زیبایم تاثیر می‌گذارد.
یک سیه خانه است چشم لیلی از صحرای او
سر به صحرا داده است آن کس که چون مجنون مرا
هوش مصنوعی: چشمان لیلی، همانند یک شب تاریک و غم‌انگیز، از دشت و صحرا سر برآورده‌اند. کسی که همانند مجنون، عاشق و دلبسته‌ام است.
شیشه گو گردنکشی کن، جام گو ناساز باش
کز خمار آورد بیرون آن لب میگون مرا
هوش مصنوعی: شیشه را به گردنی بینداز و بگو که جام ناساز است، چون لب میگون من را از مستی خارج می‌کند.
گرد کلفت گر به خاطر این چنین زور آورد
می دهد در خاک آخر غوطه چون قارون مرا
هوش مصنوعی: اگر که گرد و غبار سنگین به خاطر این قدرت و شدت به وجود آید، در نهایت مانند قارون، در خاک فرو خواهد رفت.
از جهان آب و گل عمری است بیرون رفته ام
خم نمی سازد حصاری همچو افلاطون مرا
هوش مصنوعی: مدت زمان زیادی است که از دنیای مادی و ظاهری جدا شده‌ام و مانند افلاطون، محدود و محصور نیستم.
تنگنای شهر نتواند مرا دلتنگ داشت
وسعت مشرب بود پیشانی هامون مرا
هوش مصنوعی: تنگی و خفقان شهر نمی‌تواند باعث دلتنگی من شود، چون وسعت و آزادی دلم به اندازه‌ای است که می‌تواند بر تمام این‌ها غلبه کند.
نیست احسان، بنده کردن مردم آزاده را
بخل منعم می کند بیش از کرم ممنون مرا
هوش مصنوعی: احسان به دیگران، بنده کردن افراد آزاده را ممکن نمی‌سازد و این موضوع باعث می‌شود که بخشش و سخاوت من بیشتر از سپاسگزاری و قدردانی دریافت کند.
سرمه دان دریاکشان را برنیارد از خمار
شد خمار لیلی از چشم غزال افزون مرا
هوش مصنوعی: سرمه‌دان دریاکشان نمی‌تواند به خاطر خمار لیلی، از جایش بلند شود، زیرا حالت مستی لیلی از چشم‌های غزال برای من بیشتر است.
صید وحشت دیده ام صائب به تنهایی خوشم
می توان کردن به رو گرداندنی ممنون مرا
هوش مصنوعی: می‌گوید که من از تنهایی خودم لذت می‌برم، حتی اگر گاهی احساس وحشت کنم. می‌توانم به راحتی به دیگران پشت کنم و از آن‌ها فاصله بگیرم، اما در عوض از این تنهایی متشکرم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۷۳ به خوانش عندلیب