گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷۲۴

سیاه روی عقیق از جدایی یمن است
کبود چهره یوسف ز دوری وطن است
ز پرتو دل روشن چو شمع در فانوس
همیشه خلوت من در میان انجمن است
ز تهمت است چه اندیشه پاکدامن را؟
که صبح صادق یوسف ز چاک پیرهن است
اگر حیات ابد خواهی از سخن مگذر
که آب خضر نهان در سیاهی سخن است
ز مرگ، روز هنرور نمی شود تاریک
که برق تیشه چراغ مزار کوهکن است
برون میار سر از کنج خامشی زنهار
که در گداز بود شمع تا در انجمن است
سفینه اش به سلامت نمی رسد به کنار
به چار موجه صحبت دلی که ممتحن است
ز بس که مرده دل افتاده ای نمی بینی
که چهره تو ز موی سفید در کفن است
به آب خضر تسلی نمی شود صائب
دهان سوخته جانی که تشنه سخن است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سیاه روی عقیق از جدایی یمن است
کبود چهره یوسف ز دوری وطن است
هوش مصنوعی: سیاه شدن رنگ عقیق به خاطر جدایی است و کبود شدن چهره یوسف به دلیل دوری از وطنش.
ز پرتو دل روشن چو شمع در فانوس
همیشه خلوت من در میان انجمن است
هوش مصنوعی: دل من مانند شمعی روشن است که در فانوسی قرار دارد و همیشه در خلوت و تنهایی خود، حتی در میان جمع دیگران احساس می‌کند.
ز تهمت است چه اندیشه پاکدامن را؟
که صبح صادق یوسف ز چاک پیرهن است
هوش مصنوعی: چگونه می‌توان به فکر پاک و بی‌آلایش تهمت زد؟ که مانند روشنایی صبح، حقیقت یوسف از ر فتور چاک پیراهنش مشخص می‌شود.
اگر حیات ابد خواهی از سخن مگذر
که آب خضر نهان در سیاهی سخن است
هوش مصنوعی: اگر به دنبال زندگی جاویدانی هستی، از گفتار و سخن نگذران، زیرا راز زندگی ابدی در عمق کلام نهفته است.
ز مرگ، روز هنرور نمی شود تاریک
که برق تیشه چراغ مزار کوهکن است
هوش مصنوعی: مرگ نمی‌تواند سایه‌ای بر روز هنرمند بیفکند، چرا که یاد و آثار او همچون نوری در دل خاک باقی می‌ماند و روشنایی تیشه‌اش به زندگی ادامه می‌دهد.
برون میار سر از کنج خامشی زنهار
که در گداز بود شمع تا در انجمن است
هوش مصنوعی: از گوشه‌ی سکوت بیرون بیا، زیرا که شمع در حال ذوب شدن است تا زمانی که در جمع حضور داری.
سفینه اش به سلامت نمی رسد به کنار
به چار موجه صحبت دلی که ممتحن است
هوش مصنوعی: کشتی او به سلامتی به مقصد نخواهد رسید، اگر به امواجی که دل معلم با آنها درگیر است توجه نکند.
ز بس که مرده دل افتاده ای نمی بینی
که چهره تو ز موی سفید در کفن است
هوش مصنوعی: از آنجا که دل تو به شدت غمگین و بی‌احساس شده، نمی‌فهمی که چهره‌ات به خاطر موهای سفیدی که مانند کفن به نظر می‌رسند، چگونه تغییر کرده است.
به آب خضر تسلی نمی شود صائب
دهان سوخته جانی که تشنه سخن است
هوش مصنوعی: کسی که دلش به تشنگی سخن می‌سوزد، با آب خضر هم آرام نمی‌شود.