گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷۱۶

قماش چهره یار از بهار معلوم است
که روی کار، هم از پشت کار معلوم است
ز جسم خاکی ما شور عشق بتوان دید
نفس کشیدن بحر از کنار معلوم است
ز نبض موج توان یافت حال دریا را
غم من از مژه اشکبار معلوم است
ز تیغ وعده خلافی به خون نشاندن من
ز خاک رهگذر انتظار معلوم است
ز سایه پر و بال هما که در گذرست
زوال دولت ناپایدار معلوم است
اگر چه گریه فرو می خورد، ز روی صدف
طراوت گهر آبدار معلوم است
ز سایه تو سر من به آفتاب رسید
وگرنه قدر من خاکسار معلوم است
ز سادگی است درین خاکدان اقامت ما
وگرنه حاصل این شوره زار معلوم است
ز روزگار جوانی تمتعی بردار
سبک رکابی باد بهار معلوم است
برو طبیب، که جان دادن من از غم دوست
ز رنگ باختن غمگسار معلوم است
ز آه و ناله توان یافت سوز هر دل را
عیار شعله زدود و شرار معلوم است
برون میار دل روشن از بغل صائب
رواج آینه در زنگبار معلوم است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قماش چهره یار از بهار معلوم است
که روی کار، هم از پشت کار معلوم است
هوش مصنوعی: ظاهر زیبای معشوق مانند بهار است، زیرا زیبایی او از هر جنبه‌ای مشخص و نمایان است.
ز جسم خاکی ما شور عشق بتوان دید
نفس کشیدن بحر از کنار معلوم است
هوش مصنوعی: از بدن خاکی ما می‌توان شور و عشق را مشاهده کرد، نفس کشیدن دریا حتی از دور هم قابل تشخیص است.
ز نبض موج توان یافت حال دریا را
غم من از مژه اشکبار معلوم است
هوش مصنوعی: با ضربان موج می‌توان حال و وضعیت دریا را فهمید و غم من از اشک‌های چشمانم مشخص است.
ز تیغ وعده خلافی به خون نشاندن من
ز خاک رهگذر انتظار معلوم است
هوش مصنوعی: به خاطر وعده‌هایی که به من داده شده و سپس خلاف آن عمل شده، جانم به شدت رنج می‌کشد. این موضوع که من در انتظار به سر می‌برم، به وضوح نشان‌دهنده وضعیت من است.
ز سایه پر و بال هما که در گذرست
زوال دولت ناپایدار معلوم است
هوش مصنوعی: پر و بال پرنده‌ای به نام هما که در حال حرکت است، نشان‌دهنده‌ی زوال و نابودی سلطنت‌های ناپایدار و فانی است.
اگر چه گریه فرو می خورد، ز روی صدف
طراوت گهر آبدار معلوم است
هوش مصنوعی: هرچند اشک‌ها پنهان باقی می‌مانند، اما زیبایی و تازگی گوهر درخشان از روی صدف به روشنی دیده می‌شود.
ز سایه تو سر من به آفتاب رسید
وگرنه قدر من خاکسار معلوم است
هوش مصنوعی: به خاطر وجود تو، من به جایی رسیده‌ام که مانند نور آفتاب درخشان شده‌ام وگرنه من خودم هیچ ارزشی ندارم و فقط یک انسان معمولی هستم.
ز سادگی است درین خاکدان اقامت ما
وگرنه حاصل این شوره زار معلوم است
هوش مصنوعی: زندگی ما در این دنیا از سادگی و بی‌خبری است، وگرنه نتیجه این زمین خشک و بی‌ثمر واضح و روشن است.
ز روزگار جوانی تمتعی بردار
سبک رکابی باد بهار معلوم است
هوش مصنوعی: از روزهای جوانی استفاده کن و لذت ببر، زیرا مانند نسیم بهاری، زودگذر و ناپایدار است.
برو طبیب، که جان دادن من از غم دوست
ز رنگ باختن غمگسار معلوم است
هوش مصنوعی: برو پیش پزشک، زیرا گوهری که من در اثر اندوه دوست از دست دادم، به وضوح از رنگ رفتن من مشخص است.
ز آه و ناله توان یافت سوز هر دل را
عیار شعله زدود و شرار معلوم است
هوش مصنوعی: از اندوه و فریاد می‌توان شدت احساس هر قلبی را فهمید. حرارت عشق و درد در وجود انسان به وضوح نمایان است.
برون میار دل روشن از بغل صائب
رواج آینه در زنگبار معلوم است
هوش مصنوعی: دل روشن خود را از درون بیرون بیاور، زیرا آینه در زنگبار خود را نشان می‌دهد.