گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷۱۲

جهان و هر چه در او هست رونمای دل است
به هیچ جا نرود هر که آشنای دل است
هوای نفس ترا کوچه گرد ساخته است
وگرنه نقد بود هر چه مدعای دل است
اگر به خضر نگردد دچار در ظاهر
همان تپیدن پوشیده رهنمای دل است
قدم برون منه از دل به سیر باغ و بهار
کدام غنچه این بوستان به جای دل است؟
ز چشمه آینه جویبار گردد صاف
صفای عالم ایجاد در صفای دل است
ز طفل مشربی ما به خنده تن در داد
وگرنه غنچه شدن باغ دلگشای دل است
ز تیغ یار عبث چشم خونبها دارد
به خون خویش زدن غوطه خونبهای دل است
مبین به چشم تعجب درین بلند ایوان
که همچو آبله افتاده زیر پای دل است
فضای بال گشایی درین خراب آباد
ز لامکان چو گذشتی همین فضای دل است
نفس گداخته زان می کند سفر شب و روز
که در جهان نبود آنچه مدعای دل است
به آفتاب حقیقت کسی رسد صائب
که همچو سایه شب و روز در قفای دل است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جهان و هر چه در او هست رونمای دل است
به هیچ جا نرود هر که آشنای دل است
هوش مصنوعی: دنیا و تمامی چیزهایی که در آن وجود دارد، برای کسی که به حقیقت دل آشناست، تنها پرده‌ای از احساسات و عواطف است و چنین فردی به هیچ کجا نمی‌رود.
هوای نفس ترا کوچه گرد ساخته است
وگرنه نقد بود هر چه مدعای دل است
هوش مصنوعی: نفس اماره تو را به دنبال دلخواه‌هایت کشانده، وگرنه هر چیزی که دل بخواهد، به سادگی قابل دسترسی است.
اگر به خضر نگردد دچار در ظاهر
همان تپیدن پوشیده رهنمای دل است
هوش مصنوعی: اگر فرد به راهنما و هدایت‌کننده‌ای مانند خضر نگاه نکند، در واقع دچار یک وضعیت ناپیدا شده است که همان احساسات و تمایلات دل او را راهنمایی می‌کند.
قدم برون منه از دل به سیر باغ و بهار
کدام غنچه این بوستان به جای دل است؟
هوش مصنوعی: از دل بیرون نرو و به گردش در باغ و بهار نپرداز، زیرا هیچ غنچه‌ای در این بوستان نمی‌تواند جای دل را پر کند.
ز چشمه آینه جویبار گردد صاف
صفای عالم ایجاد در صفای دل است
هوش مصنوعی: چشمه آینه باعث می‌شود که جویبار صاف و زلال شود و زیبایی دنیا در دل‌های صاف و پاک ایجاد می‌شود.
ز طفل مشربی ما به خنده تن در داد
وگرنه غنچه شدن باغ دلگشای دل است
هوش مصنوعی: از دوران کودکی ما با روی خوش و خنده به زندگی پرداختیم، وگرنه شکوفا شدن درخت محبت به دل‌ها بسیار دلپذیر است.
ز تیغ یار عبث چشم خونبها دارد
به خون خویش زدن غوطه خونبهای دل است
هوش مصنوعی: از چشمان یار نمی‌توان انتظاری داشت، چرا که در دل این عشق، تنها غوطه‌ور شدن در خون خودم را به یاد می‌آورد.
مبین به چشم تعجب درین بلند ایوان
که همچو آبله افتاده زیر پای دل است
هوش مصنوعی: به حیرت به این بلندای ایوان نگاه نکن، زیرا چیزی که می‌بینی همچون زخم‌های کوچک بر روی دل است.
فضای بال گشایی درین خراب آباد
ز لامکان چو گذشتی همین فضای دل است
هوش مصنوعی: وقتی از بی‌مکانی و بی‌نظمی این ویرانه عبور می‌کنی، متوجه می‌شوی که همین حس و فضای دل انسان است.
نفس گداخته زان می کند سفر شب و روز
که در جهان نبود آنچه مدعای دل است
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که نفس انسان به شدت در حالی که day و night می‌سوزد، در تلاش است تا به مقصدی برسد. اما در این دنیا چیزی وجود ندارد که پاسخگوی آرزوها و خواسته‌های واقعی دل باشد. در واقع، احساسات و آرزوهای عمیق و واقعی انسان در دنیای مادی برآورده نمی‌شود.
به آفتاب حقیقت کسی رسد صائب
که همچو سایه شب و روز در قفای دل است
هوش مصنوعی: کسی به روشنایی و حقیقت واقعی دست می‌یابد که همیشه در پشت دلش، مانند سایه‌ای که در شب و روز همراه اوست، به دنبال آن است.