گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷۰۷

دل رمیده ما را صدای پا سنگ است
بر آبگینه ما نقش آشنا سنگ است
به بوی سوختگان مغز ما می شود بیدار
اگر چه همچو شرر خوابگاه ما سنگ است
چه شد که باد مخالف ندارد این دریا
که هر نفس زدنی بر حباب ما سنگ است
چنان شده است ز سودا مرا دماغ ضعیف
که داغ بر سر بی مغزم، آسیا سنگ است
امید صبح سعادت چنان گداخت مرا
که استخوان مرا سایه هما سنگ است
همان به پله میزان عشق بی وزنم
اگر چه درد مرا کوه قاف، پا سنگ است
شکستگی است زبان سؤال را پر و بال
وگرنه کاسه دریوزه را سزا سنگ است
مکن شکستگی خود به بیغمان اظهار
که مومیایی این قوم بی حیا سنگ است
ترا چراغ بصیرت ز غفلت است خموش
که چشم بسته بود تا شرار با سنگ است
ز ناله ام دل بلبل به خاک و خون غلطید
که شیشه دل عشاق را نوا سنگ است
خمار خنده بیهوده سخت می باشد
عجب نباشد اگر کبک را غذا سنگ است
مکن به سنگ دل سخت یار را نسبت
که در میانه تفاوت ز شیشه تا سنگ است
علاج خشکی سودا مجو ز صندل تر
که دردهای گرانسنگ را دوا سنگ است
همان به دست کسان است چشم ما صائب
اگر چه همچو فلاخن غذای ما سنگ است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل رمیده ما را صدای پا سنگ است
بر آبگینه ما نقش آشنا سنگ است
هوش مصنوعی: دل شاد و بی‌خیال ما را صداهای پوچ و بی‌اثر مانند سنگی بر سطح شفاف و زیبای شیشه می‌زند و این صداها یادآور آشنایی‌های قدیمی‌مان هستند.
به بوی سوختگان مغز ما می شود بیدار
اگر چه همچو شرر خوابگاه ما سنگ است
هوش مصنوعی: بوی کسانی که سوخته‌اند، مغز ما را بیدار می‌کند، حتی اگر خوابگاه ما همچون آتش‌سوزی سخت و سنگین باشد.
چه شد که باد مخالف ندارد این دریا
که هر نفس زدنی بر حباب ما سنگ است
هوش مصنوعی: چرا این دریا که همیشه با باد مخالف روبه‌رو بود، حالا بی‌تفاوت است؟ هر بار که نفسی می‌کشیم، بر حباب ما فشار می‌آید و آن را می‌شکند.
چنان شده است ز سودا مرا دماغ ضعیف
که داغ بر سر بی مغزم، آسیا سنگ است
هوش مصنوعی: من به خاطر فکر و خیالات شدیدم، حالتی نگران‌کننده و آشفته دارم، به طوری که درد و فشار سنگینی بر سرم حس می‌کنم و این وضعیت برایم مانند سنگی سنگین و زجرآور است.
امید صبح سعادت چنان گداخت مرا
که استخوان مرا سایه هما سنگ است
هوش مصنوعی: امید به صبح سعادت و خوشبختی به قدری من را تحت تاثیر قرار داده که احساس می‌کنم استخوان‌هایم در زیر فشار این امید، بی‌نهایت سبک و شکننده شده است.
همان به پله میزان عشق بی وزنم
اگر چه درد مرا کوه قاف، پا سنگ است
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق، به چیزی بیش از وزن و اندازه اهمیت نمی‌دهم، حتی اگر درد و مشکلاتم به سنگینی کوه قاف باشد.
شکستگی است زبان سؤال را پر و بال
وگرنه کاسه دریوزه را سزا سنگ است
هوش مصنوعی: زبان سوال به خاطر نقصی که دارد، نمی‌تواند به خوبی پر و بال بگیرد و اگر از آن به درستی استفاده نشود، مانند کاسه‌ای است که برای دریافت پاسخ، سنگ سزاوار آن است.
مکن شکستگی خود به بیغمان اظهار
که مومیایی این قوم بی حیا سنگ است
هوش مصنوعی: خود را ناامید و شکسته نشان نده و احساساتت را بروز نده، زیرا این مردم بی‌حیا مانند سنگ هستند و ترسی از نشان دادن واقعیات ندارند.
ترا چراغ بصیرت ز غفلت است خموش
که چشم بسته بود تا شرار با سنگ است
هوش مصنوعی: خاموش باش که آگاهی و بصیرتت در سختی و خواب غفلت است. چشم‌های بسته نمی‌توانند روشنایی را ببینند، حتی اگر شعله‌ای در دل سنگی وجود داشته باشد.
ز ناله ام دل بلبل به خاک و خون غلطید
که شیشه دل عشاق را نوا سنگ است
هوش مصنوعی: از صدای ضجه و ناله من، دل بلبل به زمین افتاد و خونین شد؛ چون نغمه‌ای که عاشقان دل‌باخته دارند، همچون سنگ بر شیشه دل آنها فرود می‌آید.
خمار خنده بیهوده سخت می باشد
عجب نباشد اگر کبک را غذا سنگ است
هوش مصنوعی: خنده‌ی بی‌فایده و بی‌دلیل بسیار سخت است و تعجبی ندارد که کبک به سنگ غذا بدهد.
مکن به سنگ دل سخت یار را نسبت
که در میانه تفاوت ز شیشه تا سنگ است
هوش مصنوعی: به کسی که دلش را سنگین و بی‌احساس می‌بیند، نسبت نده که معشوق را بی‌رحم و سخت بدانند؛ زیرا در میان این احساسات، تفاوتی بزرگ وجود دارد، مانند تفاوت بین شیشه و سنگ.
علاج خشکی سودا مجو ز صندل تر
که دردهای گرانسنگ را دوا سنگ است
هوش مصنوعی: برای درمان خشکی سودا به دنبال چوب صندل تر نباش؛ زیرا دردهای شدید نیاز به دارویی مؤثر دارند.
همان به دست کسان است چشم ما صائب
اگر چه همچو فلاخن غذای ما سنگ است
هوش مصنوعی: چشم ما به دست دیگران است، صائب. هرچند که غذای ما مانند یک فلاخن، سنگی سخت و دشوار است.