گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۹

مشکل است از کوی او قطع نظر کردن مرا
ورنه آسان است از دنیا گذر کردن مرا
بال من در گرد سر گردیدن گل ریخته است
از مروت نیست زین گلشن به در کردن مرا
نیست در کالای من چون آب روشن پشت و روی
چیست یارب مطلب از زیر و زبر کردن مرا؟
گرچه از شیشه است نازک تر دل بی صبر من
سینه پیش سنگ می باید سپر کردن مرا
پیش گل چاک گریبان باز کردن زود بود
شرم می بایست از مژگان تر کردن مرا
در شکرزاری که موران کامرانی می کنند
نیست از انصاف محروم از شکر کردن مرا
دل چه باشد تا ز من باید به پنهانی ربود؟
آخر ای بی درد، بایستی خبر کردن مرا
با چنین سامان حسن ای غنچه لب انصاف نیست
از برای بوسه ای خون در جگر کردن مرا
من که با یاد تو دنیا را فرامش کرده ام
از مروت نیست از خاطر به در کردن مرا
در بیابانی که از نقش قدم بیش است چاه
با دو چشم بسته می باید سفر کردن مرا
از صدف صد پرده صائب کار من نازکترست
آب تلخ و شور می باید گهر کردن مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مشکل است از کوی او قطع نظر کردن مرا
ورنه آسان است از دنیا گذر کردن مرا
هوش مصنوعی: ترک کردن راه و یاد او برایم دشوار است، اما اگر بخواهم، راحت می‌توانم از همه چیز دنیا چشم بپوشم.
بال من در گرد سر گردیدن گل ریخته است
از مروت نیست زین گلشن به در کردن مرا
هوش مصنوعی: من در دامان این باغ ریشه کرده‌ام و از محبت این گل‌ها جدا نمی‌شوم. برای من بی‌انصافی است که از این باغ خارج شوم.
نیست در کالای من چون آب روشن پشت و روی
چیست یارب مطلب از زیر و زبر کردن مرا؟
هوش مصنوعی: در کالای من هیچ چیزی مانند آب زلال و شفاف وجود ندارد. پس دلیل اینکه مرا به این حال و روز انداخته‌ای چیست؟
گرچه از شیشه است نازک تر دل بی صبر من
سینه پیش سنگ می باید سپر کردن مرا
هوش مصنوعی: هرچند دل بی‌صبر من به نازکی شیشه است، اما باید در برابر سختی‌ها و دشواری‌ها مانند سپر ایستادگی کند.
پیش گل چاک گریبان باز کردن زود بود
شرم می بایست از مژگان تر کردن مرا
هوش مصنوعی: باز کردنگریبان جلوی گل زودکار درستی نیست، زیرا باید از به اشک آمدن چشمانم شرمنده باشم.
در شکرزاری که موران کامرانی می کنند
نیست از انصاف محروم از شکر کردن مرا
هوش مصنوعی: در باغی که مورچگان از نعمت و خوشمزگی بهره‌مند هستند، من از انصاف بی‌بهره‌ام و نمی‌توانم شکرگزاری کنم.
دل چه باشد تا ز من باید به پنهانی ربود؟
آخر ای بی درد، بایستی خبر کردن مرا
هوش مصنوعی: دل چه ارزشی دارد که باید به طور پنهانی از من گرفته شود؟ ای کسی که درد و رنجی نداری، چرا مرا از حال باخبر نمی‌کنی؟
با چنین سامان حسن ای غنچه لب انصاف نیست
از برای بوسه ای خون در جگر کردن مرا
هوش مصنوعی: با این زیبایی و دلربایی که تو داری، خیلی بی‌انصافی است که فقط با یک بوسه، دل مرا به درد بیاوری.
من که با یاد تو دنیا را فرامش کرده ام
از مروت نیست از خاطر به در کردن مرا
هوش مصنوعی: من که به یاد تو دیگر چیزی از دنیا به خاطر ندارم، از نبود مروت است که تو مرا فراموش کرده‌ای.
در بیابانی که از نقش قدم بیش است چاه
با دو چشم بسته می باید سفر کردن مرا
هوش مصنوعی: در بیابانی که رد پاهای بیشتری از چاه وجود دارد، باید با چشمان بسته به سفر رفتن.
از صدف صد پرده صائب کار من نازکترست
آب تلخ و شور می باید گهر کردن مرا
هوش مصنوعی: من از صدفی به نازکی پرده‌های بسیاری بیرون می‌آورم؛ آب تلخ و شور باید به من مروارید بدهد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۶۹ به خوانش عندلیب