گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۸۳

سپاه عقل کم و لشکر ایاغ پرست
چه عشرتی است که پروانه کم، چراغ پرست
ز هرزه خندی گل غنچه بی دماغ شده است
ز دست قهقه مینا دل ایاغ پرست
فتاده است به روی گل و ز شوق هنوز
لب پر آبله شبنم از سراغ پرست
اگر به مرکز خود حق قرار می گیرد
تو فکر دل کن و فارغ نشین که داغ پرست
حیا نمی دهدم فرصت سخن صائب
دلم ز شکوه این باغبان و باغ پرست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سپاه عقل کم و لشکر ایاغ پرست
چه عشرتی است که پروانه کم، چراغ پرست
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به تضاد و نقیضی اشاره دارد. نوشته شده که با وجود عقل و خرد کم، افرادی که به خوش‌گذرانی و لذت‌جویی می‌پردازند، در حال برپایی جشن و شادی هستند. پروانه که نماد جستجو و عشق است، کم است و در این شادی چراغ‌هایی روشن وجود دارد. به عبارت دیگر، اگرچه عقل و خرد به حد کافی وجود ندارد، اما با این حال، به نظر می‌رسد که مردم در جستجوی لذت و شادی‌اند، حتی در نبود روشنایی و آگاهی کافی.
ز هرزه خندی گل غنچه بی دماغ شده است
ز دست قهقه مینا دل ایاغ پرست
هوش مصنوعی: به دلیل سرمستی و شادی بی‌حد، گل شکفته‌ای که دماغ ندارد، به حالت غنچه در آمده است. دل یاغی ما تحت تأثیر خنده‌های شراب مینا قرار گرفته و به حالتی سست و بی‌قرار در آمده است.
فتاده است به روی گل و ز شوق هنوز
لب پر آبله شبنم از سراغ پرست
هوش مصنوعی: به گل نشسته و از شدت شادی هنوز لب‌هایش پر از آبله‌های کوچک شبنم است.
اگر به مرکز خود حق قرار می گیرد
تو فکر دل کن و فارغ نشین که داغ پرست
هوش مصنوعی: اگر حق در جای مشخصی قرار بگیرد، تو به زندگی درون خود فکر کن و خود را از دغدغه‌ها و مشکلات دور نگه‌دار، زیرا عشق و اشتیاق به چیزی می‌تواند به تو آسیب بزند.
حیا نمی دهدم فرصت سخن صائب
دلم ز شکوه این باغبان و باغ پرست
هوش مصنوعی: شرم و حیا اجازه نمی‌دهد که از دل شکایت کنم، دل‌باخته‌ام به این باغبان و باغی که در آن زندگی می‌کنم.