گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۸۱

بهار عنبر شبها سفیده سحرست
خوشا کسی که ازین نوبهار بهره ورست
چرا ز سنگ ملامت شکسته دل باشم؟
که همچو موج مرا از شکست بال و پرست
به خود فروشدگان فارغند از آشوب
کمند وحدت گرداب، موجه خطرست
نگاه دار گرت چون عقیق آبی هست
که خضر بادیه عشق، آتشین جگرست
کدام شاخ گل امشب گذشت ازین بستان؟
که همچو سبزه خوابیده سرو پی سپرست
چه سود نعمت بسیار تنگ روزی را؟
ز بحر، قطره آبی وظیفه گهرست
همیشه می کشد از روی باغبان خجلت
چو سرو و بید درین باغ هر که بی ثمرست
حضور هر دو جهان فرش آستان کسی است
که زرنگار سرایش ز روی همچو زرست
اگر چه کوه غم عشق سخت سنگین است
نظر به طاقت فرهاد، سایه کمرست
من و ملازمت غم، که دستگاه نشاط
ز چشم مردم این روزگار تنگترست
درازتر بود از رشته رنج باریکش
درین بساط چو سوزن کسی که دیده ورست
شود ز گوشه نشینی فزون رعونت نفس
سگ نشسته ز استاده سرفرازترست
حضور خاطر اگر هست در شکیبایی است
دلی که صبر ندارد همیشه در سفرست
خبر ز درد ندارند بیغمان صائب
وگرنه منت صندل بتر ز دردسرست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بهار عنبر شبها سفیده سحرست
خوشا کسی که ازین نوبهار بهره ورست
هوش مصنوعی: بهار مانند عطری دلپذیر است که شب‌ها به سحر می‌رسد. خوشا به حال کسی که از این بهار دلنشین بهره‌مند شود.
چرا ز سنگ ملامت شکسته دل باشم؟
که همچو موج مرا از شکست بال و پرست
هوش مصنوعی: چرا باید از انتقادات و سرزنش‌ها ناراحت و دل‌شکسته باشم؟ چون مانند موجی هستم که از شکست بال و پرش به سمت جلو حرکت می‌کند.
به خود فروشدگان فارغند از آشوب
کمند وحدت گرداب، موجه خطرست
هوش مصنوعی: افرادی که به خود مشغولند، از دغدغه‌های پیچیده و مشکلات رها هستند، اما در عین حال، در جریانی عمیق و خطرناک قرار دارند که نیازمند توجه و احتیاط است.
نگاه دار گرت چون عقیق آبی هست
که خضر بادیه عشق، آتشین جگرست
هوش مصنوعی: اگر چشمانت مانند عقیق آبی است، باید حفظش کنی، چرا که عشق و احساسات عمیق، آتشین و سوزان در دل دارد.
کدام شاخ گل امشب گذشت ازین بستان؟
که همچو سبزه خوابیده سرو پی سپرست
هوش مصنوعی: کدام گل امشب از این باغ عبور کرده که مانند علف‌ها، سرو با سپر (سپرش) خوابیده است؟
چه سود نعمت بسیار تنگ روزی را؟
ز بحر، قطره آبی وظیفه گهرست
هوش مصنوعی: چه فایده‌ای دارد که نعمت‌های فراوانی به دست بیاوریم وقتی روزی‌مان کم باشد؟ مانند این است که از دریا تنها یک قطره آب داشته باشیم که ارزش جواهر را ندارد.
همیشه می کشد از روی باغبان خجلت
چو سرو و بید درین باغ هر که بی ثمرست
هوش مصنوعی: همیشه باعث خجالت باغبان می‌شود کسی که درخت بی‌ثمر است، مانند سرو و بید که در این باغ وجود دارند.
حضور هر دو جهان فرش آستان کسی است
که زرنگار سرایش ز روی همچو زرست
هوش مصنوعی: وجود هر دو جهان همچون فرشی است در آستان کسی که زیبایی کلامش همچون طلا می‌درخشد.
اگر چه کوه غم عشق سخت سنگین است
نظر به طاقت فرهاد، سایه کمرست
هوش مصنوعی: اگرچه غم عشق مانند کوهی بزرگ و سنگین است، اما با توجه به قدرت و استقامت فرهاد، این غم تنها سایه‌ای بر دوش اوست.
من و ملازمت غم، که دستگاه نشاط
ز چشم مردم این روزگار تنگترست
هوش مصنوعی: من و همواره در کنار غم هستیم، در حالی که شادی و خوشحالی در دید مردم این زمان به شدت کاهش یافته است.
درازتر بود از رشته رنج باریکش
درین بساط چو سوزن کسی که دیده ورست
هوش مصنوعی: رنجش به قدری بزرگتر از قشر نازک زندگی‌اش بود که در این دنیا مانند سوزنی به نظر می‌رسید که کسی آن را دیده است.
شود ز گوشه نشینی فزون رعونت نفس
سگ نشسته ز استاده سرفرازترست
هوش مصنوعی: اگر انسان بیش از حد در انزوا و گوشه‌گیری بگذرانید، نفس خود را بیشتر در فخر و خودپسندی غرق می‌کند، مانند اینکه سگی که نشسته، در مقایسه با سگی که ایستاده، احساس برتری و افتخار بیشتری دارد.
حضور خاطر اگر هست در شکیبایی است
دلی که صبر ندارد همیشه در سفرست
هوش مصنوعی: اگر ذهن و خاطر کسی حضور دارد، به این معناست که او در تحمل و صبر کردن موفق است؛ اما دلی که توانایی صبر را ندارد، همیشه در حال بی‌قراری و سفر است.
خبر ز درد ندارند بیغمان صائب
وگرنه منت صندل بتر ز دردسرست
هوش مصنوعی: کسانی که به درد و رنج دیگران بی‌توجه‌اند، از وضعیت غافلند و اگر بدانند، تحمل دردهای دیگران برایشان سخت‌تر از منت کشیدن و ناراحتی‌های خودشان خواهد بود.