غزل شمارهٔ ۱۶۷۹
ترا ز جان غم مال ای خسیس بیشترست
علاقه تو به دستار بیشتر ز سرست
خطر به قدر فزونی است مالداران را
که خون فاسد، آهن ربای نیشترست
مریز پیش بخیل آب روی خود زنهار
که آب تیشه سزاوار نخل بی ثمرست
زمین پاک بود کهربای دانه پاک
صدف ز پاکی دامن همیشه پرگهرست
ز آفتاب نگردد به رنگ و بو غافل
درین ریاض چو شبنم کسی که دیده ورست
ترا ز داغ عزیزان رفته نیست خبر
وگرنه لاله این باغ، پاره جگرست
زبان شکوه ندارم ز خاکساریها
چگونه سبز شود دانه ای که پی سپرست؟
درآ به عالم بی انقلاب بیرنگی
که ماهتاب و کتان همچو شیر با شکرست
یکی هزار شد از سینه بیقراری دل
به مرغ وحشی ما آشیانه بال و پرست
ز پرده سوزی شب، صبح شد گریبان چاک
عدوی پرده خویش است هر که پرده درست
به مرگ باز نمانند سالکان ز طلب
میان ره نکند خواب هر که دیده ورست
می رسیده ز خم جلوه می کند در جام
نهفته های پدر جمله ظاهر از پسرست
به قدر پاس ادب فیض می رساند حسن
که جای بهله کوتاه دست، بر کمرست
ز دلشکستگی خود غمین مشو صائب
که شیشه چون شکند در دکان شیشه گرست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ترا ز جان غم مال ای خسیس بیشترست
علاقه تو به دستار بیشتر ز سرست
هوش مصنوعی: غم و اندوه تو برای مال و ثروت بیشتر از عشق و علاقهات به جان و زندگیات است. همچنین، وابستگی و توجهت به مقام و جلال، از اهمیت بیشتری نسبت به سر و وجود تو برخوردار است.
خطر به قدر فزونی است مالداران را
که خون فاسد، آهن ربای نیشترست
هوش مصنوعی: خطر برای ثروتمندان به اندازه داراییهای آنهاست، چون ثروت میتواند انسان را به سمت خطرها و مشکلات جلب کند، درست مانند اینکه خون فاسد میتواند وسوسهآمیز برای یک سلاح خطرناک باشد.
مریز پیش بخیل آب روی خود زنهار
که آب تیشه سزاوار نخل بی ثمرست
هوش مصنوعی: نزد بخیل آب به روی خود نریز، زیرا آب کردن بیهوده به درخت بی ثمر آسیب میزند.
زمین پاک بود کهربای دانه پاک
صدف ز پاکی دامن همیشه پرگهرست
هوش مصنوعی: زمین از پاکی و خلوص به دور نیست که دانههای قیمتی صدف به سبب پاکی خود همیشه پر از گوهر هستند.
ز آفتاب نگردد به رنگ و بو غافل
درین ریاض چو شبنم کسی که دیده ورست
هوش مصنوعی: هرگز نباید از زیبایی و نور خورشید غافل شد، زیرا مانند شبنم که در باغها میدرخشد، زیباییها و لطافتها در این دنیا نیز به چشم میآید. کسانی که بصیرت دارند و توانایی دیدن این زیباییها را دارند، میتوانند از آن بهرهمند شوند.
ترا ز داغ عزیزان رفته نیست خبر
وگرنه لاله این باغ، پاره جگرست
هوش مصنوعی: تو از درد و دل عزیزانت بیخبر هستی، وگرنه باید بدانی که لالههای این باغ، گرد قلبهای شکستهاند.
زبان شکوه ندارم ز خاکساریها
چگونه سبز شود دانه ای که پی سپرست؟
هوش مصنوعی: من به خاطر فروتنیام نمیتوانم شکایت کنم، چگونه ممکن است دانهای که در زیر خاک است، رشد کند و سبز شود؟
درآ به عالم بی انقلاب بیرنگی
که ماهتاب و کتان همچو شیر با شکرست
هوش مصنوعی: به دنیایی پا بگذار که در آن رنگ و نوسانی وجود ندارد، جایی که نور ماه و زیبایی کتان مانند ترکیب شیر و شکر دلپذیر و لطیف است.
یکی هزار شد از سینه بیقراری دل
به مرغ وحشی ما آشیانه بال و پرست
هوش مصنوعی: دل از بی قراری به اندازه هزاران سال نگران و پریشان است، اما به مانند پرندهای وحشی، در جایی آرام میگیرد که میتواند آزادانه بپراُد.
ز پرده سوزی شب، صبح شد گریبان چاک
عدوی پرده خویش است هر که پرده درست
هوش مصنوعی: از آسیبهایی که در شب رخ میدهد، صبح در حالی آغاز میشود که کسی که پرده را به درستی نگهداری نکرده، دچار مشکل و چالش میشود.
به مرگ باز نمانند سالکان ز طلب
میان ره نکند خواب هر که دیده ورست
هوش مصنوعی: سالکان در جستجوی حقیقت نباید بگذارند که مرگ آنها را از ادامه راه بازدارد و باید همیشه هوشیار و بیدار باشند. کسی که به هدف خود نگاه میکند، هرگز نباید در مسیر خوابش ببرد.
می رسیده ز خم جلوه می کند در جام
نهفته های پدر جمله ظاهر از پسرست
هوش مصنوعی: در خم شراب، زیباییهایی به چشم میخورد که در جام پنهان است و همه صفات و ویژگیهای ظاهری به ارث از پدر به پسر منتقل شدهاند.
به قدر پاس ادب فیض می رساند حسن
که جای بهله کوتاه دست، بر کمرست
هوش مصنوعی: اگر حسن، به اندازهی ادب و احترامش، لطف و نیکی کند، نشان میدهد که فراهم کردن شرایط مساعد برای این کار، همیشه دست نیافتنی نیست.
ز دلشکستگی خود غمین مشو صائب
که شیشه چون شکند در دکان شیشه گرست
هوش مصنوعی: از ناراحتی دل خود غمگین نباش، زیرا وقتی شیشهای میشکند، در مغازه شیشهگر، او دوباره آن شیشه را میسازد و به زندگی بازمیگردد.