غزل شمارهٔ ۱۶۷۲
به حرف سرد نصیحت زوال ما بندست
هلاک شمع به یک سیلی صبا بندست
درین محیط که باید گرفت سر به دو دست
به جمع کردن اسباب، دست ما بندست
دعا کنیم که در بیضه بال تیر شود
اگر سعادت ما در پر هما بندست
چه حاجت است به رهبر خداشناسی را؟
نگاه کن سر تار نفس کجا بندست
بیا به منزل ما این طلسم را بشکن
که مدتی است ره کشور وفا بندست
ز رقص برگ خزان دیده می توان دانست
که برگ عیش به سر رشته فنا بندست
به این خوشیم که گرد گناه ما صائب
به ابر رحمت پیشانی حیا بندست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به حرف سرد نصیحت زوال ما بندست
هلاک شمع به یک سیلی صبا بندست
هوش مصنوعی: نصیحتهای بیاحساس و بیاثر ما را به زوال و نابودی میکشاند، مانند اینکه یک شمع با یک نسیم ملایم خاموش میشود.
درین محیط که باید گرفت سر به دو دست
به جمع کردن اسباب، دست ما بندست
هوش مصنوعی: در این محیط، برای سامان دادن به کارها و جمعآوری وسایل، ناچاریم که با اضطراب و نگرانی به خودمان فشار بیاوریم، اما دستمان بسته است و نمیتوانیم به راحتی کاری انجام دهیم.
دعا کنیم که در بیضه بال تیر شود
اگر سعادت ما در پر هما بندست
هوش مصنوعی: دعا کنیم که در لحظهای حساس و سرنوشتساز، اوضاع به نفع ما تغییر کند، اگر خوشبختی ما به وجود پرندهای خاص وابسته است.
چه حاجت است به رهبر خداشناسی را؟
نگاه کن سر تار نفس کجا بندست
هوش مصنوعی: نیازی به راهنمایی برای شناخت خدا نیست. کافیست نگاهی به خودت بیندازی و ببینی که تمایلها و خواستههایت به کجا میانجامد.
بیا به منزل ما این طلسم را بشکن
که مدتی است ره کشور وفا بندست
هوش مصنوعی: بیا به خانه ما و این سحر و جادو را از بین ببر، چون مدتی است که راه به سوی کشور محبت بسته شده.
ز رقص برگ خزان دیده می توان دانست
که برگ عیش به سر رشته فنا بندست
هوش مصنوعی: از رقص برگهای پاییزی میتوان فهمید که لذت و شادی به پایان رسیده و به زودی به نابودی میرسد.
به این خوشیم که گرد گناه ما صائب
به ابر رحمت پیشانی حیا بندست
هوش مصنوعی: ما خوشحالیم که اگرچه ما گناهکاریم، اما با رحمت و بخشش خداوند، پیشانی شرم و حیا ما در مقابل او فرود آمده است.