گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۶۶

مرا ز پیر خرابات این سخن یادست
که غیر عالم آب آنچه هست بر بادست
تهی است چشم تو از سرمه سلیمانی
وگرنه شیشه گردون پر از پریزادست
ز کلفت است خطر بیش سخت رویان را
که زنگ، تشنه آیینه های فولادست
ازان به زندگی خویش خلق می لرزند
که دایم از نفس این شمع در ره بادست
ز کار خویش هنرمند را نصیبی نیست
ز جوی شیر به جز خون چه رزق فرهادست؟
مشو ز دیدن رخسار نوخطان غافل
اگر چه مشق جنون بی نیاز از استادست
ز هر نسیم دلش همچو بید می لرزد
ز برگریز خزان سرو اگر چه آزادست
من از رسیدن روزی به خویش دانستم
که رزق مردم بی دست و پا خدادادست
زبان شانه درازست بر سر عالم
ز نسبتی که سر زلف را به شمشادست
ز بیم سیل خراب است خانه معمور
ز گنج، خانه ویرانه صائب آبادست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا ز پیر خرابات این سخن یادست
که غیر عالم آب آنچه هست بر بادست
هوش مصنوعی: من از پیر خرابات یاد گرفتم که غیر از عالم، همه چیز بی‌فایده و تباه است.
تهی است چشم تو از سرمه سلیمانی
وگرنه شیشه گردون پر از پریزادست
هوش مصنوعی: چشمان تو از زیبایی و درخشش خالی است، در غیر این صورت، دنیا پر از جذابیت‌های فراوان و دل‌ربا است.
ز کلفت است خطر بیش سخت رویان را
که زنگ، تشنه آیینه های فولادست
هوش مصنوعی: خطر برای افرادی که چهره‌های سخت و جدی دارند بیشتر از کسانی است که در برابر زنگ‌زدگی و مشکلات به دنبال روشنایی و زیبایی هستند، زیرا آن‌ها به شدت به سطح‌های صاف و براق آهنی وابسته‌اند.
ازان به زندگی خویش خلق می لرزند
که دایم از نفس این شمع در ره بادست
هوش مصنوعی: زندگی برخی از افراد چنان ناپایدار و بی‌ثبات است که همواره در هراس از خاموش شدن و پایان آن به سر می‌برند. این نگرانی ناشی از ناپایداری و عدم پیش‌بینی‌پذیری شرایطی است که همچون شعله شمع در معرض وزش باد قرار دارد.
ز کار خویش هنرمند را نصیبی نیست
ز جوی شیر به جز خون چه رزق فرهادست؟
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این نکته است که کار هنرمند معمولاً به او پاداش و منفعتی نمی‌دهد. حتی اگر در میان منابع خوشایندی مانند شیر برود، به جز خون و رنج، چیزی نصیب او نخواهد شد. به عبارتی، زندگی هنرمند ممکن است با زحمت و مشقت همراه باشد و پاداش‌های مورد انتظار را به او ندهد.
مشو ز دیدن رخسار نوخطان غافل
اگر چه مشق جنون بی نیاز از استادست
هوش مصنوعی: از دیدن چهره زیبای نوجوانان غافل نشو، چرا که حتی اگر دیوانگی واقعی نیاز به معلم نداشته باشد، زیبایی هنوز می‌تواند دل را به شور آورد.
ز هر نسیم دلش همچو بید می لرزد
ز برگریز خزان سرو اگر چه آزادست
هوش مصنوعی: دل او مانند درخت بید از هر نسیمی می‌لرزد و هر چند که آزاد است، اما از وزش خزان و سقوط برگ‌ها نگران است.
من از رسیدن روزی به خویش دانستم
که رزق مردم بی دست و پا خدادادست
هوش مصنوعی: من از این موضوع مطمئن شدم که روزی و نعمت‌هایی که به مردم می‌رسد، حتی اگر خودشان توانایی چندانی نداشته باشند، به اراده خداوند است.
زبان شانه درازست بر سر عالم
ز نسبتی که سر زلف را به شمشادست
هوش مصنوعی: زبان ظاهراً قدرت بیان زیادی دارد و به راحتی درباره موضوعات و افراد قضاوت می‌کند. اما این قضاوت‌ها گاهی از روی ظواهر و نسبت‌ها صورت می‌گیرد، مثل اینکه موهای زلف یک فرد را با درخت شمشاد مقایسه کنند و بر اساس آن نظر بدهند.
ز بیم سیل خراب است خانه معمور
ز گنج، خانه ویرانه صائب آبادست
هوش مصنوعی: از ترس سیل، خانه‌ای که قبلاً آباد و پر از ثروت بود، اکنون خراب و ویران شده است. اما خانه‌ای که در ظاهر ویران به نظر می‌رسد، از نظر صائب و محتوایی باصفا و آباد است.