غزل شمارهٔ ۱۶۶۴
خراب حالی ما از درازی دست است
ز همت است که دیوار ما چنین پست است
ز نوبهار جهان رنگ اعتدال مجوی
که عندلیب تهیدست و غنچه زرمست است
دل تو چون گل رعنا دو رنگ افتاده است
وگرنه حسن خزان و بهار یکدست است
خلاصی دل ازان زلف آرزوی خطاست
که مرغ، بی پر و بال است و کوچه بن بست است
به زهد خشک قناعت نمی توان کردن
کنون که هر سر خاری پیاله در دست است
حساب دین و دل از ما به حشر اگر طلبند
بهانه ای چو سر زلف یار در دست است
نبست غنچه منقار عندلیبان را
فغان که چاشنی نوشخند گل پست است
چو غنچه سر به گریبان کشیده ام صائب
ز بس به چشم من این سقف نیلگون پست است
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خراب حالی ما از درازی دست است
ز همت است که دیوار ما چنین پست است
هوش مصنوعی: وضعیت نابسامان ما به خاطر طولانی بودن دست ماست و به تلاش و همت ما بستگی دارد که دیوار ما چنین کوتاه است.
ز نوبهار جهان رنگ اعتدال مجوی
که عندلیب تهیدست و غنچه زرمست است
هوش مصنوعی: از بهار جهان انتظار نداشته باش که همیشه حال و هوای متعادل و زیبایی داشته باشد، زیرا در این دوران، بلبل بیپول و گلهای جوان در حال خوشگذرانی و شادابی هستند.
دل تو چون گل رعنا دو رنگ افتاده است
وگرنه حسن خزان و بهار یکدست است
هوش مصنوعی: دل تو مانند گل زیبای رنگارنگی است که در حالتی دو رنگ به نظر میرسد، در حالی که زیبایی فصلهای بهار و پاییز در ذات خود یکپارچه و یکسان است.
خلاصی دل ازان زلف آرزوی خطاست
که مرغ، بی پر و بال است و کوچه بن بست است
هوش مصنوعی: رهایی دل از زنجیرهای آرزوهای بیهوده اشتباه است، زیرا مانند پرندهای بیپر و بال خواهد بود و در جایی بیخروجی گرفتار میشود.
به زهد خشک قناعت نمی توان کردن
کنون که هر سر خاری پیاله در دست است
هوش مصنوعی: در حال حاضر، نمیتوان تنها به زهد و قناعت خشک اکتفا کرد، زیرا هر کسی به نوعی از خوشی و لذت بهرهمند شده و در دستش فرصتی برای نوشیدن و لذت بردن از زندگی است.
حساب دین و دل از ما به حشر اگر طلبند
بهانه ای چو سر زلف یار در دست است
هوش مصنوعی: اگر روز قیامت از ما بخواهند که دین و دلمان را حساب کنیم، بهانهای داریم؛ چرا که در دست ما به مانند رشتههای موی یار، دلیلی برای توجیه آن داریم.
نبست غنچه منقار عندلیبان را
فغان که چاشنی نوشخند گل پست است
هوش مصنوعی: غنچه منقار درندگان به چه غمی است، زیرا نشانهای از شادی گلهای کمارزش را نشان میدهد.
چو غنچه سر به گریبان کشیده ام صائب
ز بس به چشم من این سقف نیلگون پست است
هوش مصنوعی: من مانند غنچهای هستم که سرش را در گلو فرو بردهام. صائب، از بس که این سقف آبی در نظرم کوتاه و نابسنده است.

صائب