گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۵۹

پرستشی که مدام است می پرستی ماست
شبی که صبح ندارد سیاه مستی ماست
اگر چه هستی ما چون حباب یک نفس است
دل پر آبله بحر از هواپرستی ماست
ز بخل نیست اگر بسته ایم راه سؤال
در آستین کف سایل ز پیشدستی ماست
نهشت در سر ما مغز، پوچ گوییها
فنای خرمن هستی ز باد دستی ماست
عروج مهر کند عمر سایه را کوتاه
بلند پایگی آسمان ز پستی ماست
ز خود برآمدگانند محو حق صائب
گرفته ماه تمام از غبار هستی ماست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پرستشی که مدام است می پرستی ماست
شبی که صبح ندارد سیاه مستی ماست
هوش مصنوعی: پرستشی که همیشه ادامه دارد، مربوط به عشق و احساساتی است که ما داریم. این شب، که هیچ صبحی ندارد، نماد حالتی عمیق و مملو از غم و سیاهی است که در آن گرفتار شده‌ایم.
اگر چه هستی ما چون حباب یک نفس است
دل پر آبله بحر از هواپرستی ماست
هوش مصنوعی: هرچند وجود ما مانند حبابی است که در یک دم می‌شکند، اما دل پر از درد ما ناشی از تمایلات و آرزوهای بی‌اساس ماست.
ز بخل نیست اگر بسته ایم راه سؤال
در آستین کف سایل ز پیشدستی ماست
هوش مصنوعی: به دلیل خسیسی و طمع‌ورزی ما، سوال کردن را قطع کرده‌ایم و این کار به خاطر پیش دستی کردن خودمان است.
نهشت در سر ما مغز، پوچ گوییها
فنای خرمن هستی ز باد دستی ماست
هوش مصنوعی: در سر ما اندیشه و عقل وجود دارد، اما نادانی‌ها و سخنان بی‌محتوا باعث نابودی و زوال زندگی و هستی ما می‌شود.
عروج مهر کند عمر سایه را کوتاه
بلند پایگی آسمان ز پستی ماست
هوش مصنوعی: خورشید در حال طلوع است و در نتیجه عمر سایه را کوتاه می‌کند. بلندی و ارتفاع آسمان از پایین‌تری که ما داریم نشأت می‌گیرد.
ز خود برآمدگانند محو حق صائب
گرفته ماه تمام از غبار هستی ماست
هوش مصنوعی: کسانی که از خودشان فاصله گرفته‌اند و در حالتی از غفلت هستند، در حضور حق غرق شده‌اند. آن‌ها مانند ماهی کامل هستند که از گرد و غبار وجود ما جدا شده‌اند.