گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۵

برگ کاهی نیست کشت نابسامان مرا
خوشه از اشک پشیمانی است دهقان مرا
هست از روز ازل با پیچ و تاب آمیزشی
چون میان نازک خوبان، رگ جان مرا
مزرع امید من از سیر چشمی تازه روست
شبنمی سیراب دارد باغ و بستان مرا
دیده آیینه از نقش پریشان سیر شد
نیست سیری از تماشا چشم حیران مرا
فکر شورانگیز من دیوانگی می آورد
هست زنجیر جنون شیرازه دیوان مرا
بر دل آزاده من فکر مهمان بار نیست
از دل خود روزی آماده است مهمان مرا
نامه ناشسته نتوان یافت در دیوان حشر
گر بیفشارند روز حشر دامان مرا
نیست بی داغ جنون صائب دل غم دیده ام
هیچ کس بی گل ندارد یاد، بستان مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برگ کاهی نیست کشت نابسامان مرا
خوشه از اشک پشیمانی است دهقان مرا
هوش مصنوعی: کشت و کار من نه یک برگ کاه است و نه به سامان؛ بلکه حاصل آن فقط خوشه‌ای از اشک‌های پشیمانی است که دهقان زندگی‌ام را می‌سازد.
هست از روز ازل با پیچ و تاب آمیزشی
چون میان نازک خوبان، رگ جان مرا
هوش مصنوعی: از روز ازل، با حرکتی لطیف و دلربا، پیوندی با احساسات عمیق من وجود داشته که همچون رگ جانم به زندگی‌ام معنا می‌بخشد.
مزرع امید من از سیر چشمی تازه روست
شبنمی سیراب دارد باغ و بستان مرا
هوش مصنوعی: مزرعه امید من، به سبب دیدن چیزهای نو و تازه، شاداب و سرزنده شده است. شبنم به باغ و بوستان من زندگی و آب و روحت تازه می‌بخشد.
دیده آیینه از نقش پریشان سیر شد
نیست سیری از تماشا چشم حیران مرا
هوش مصنوعی: چشم من به تصویرهای نامنظم خسته شده است، اما هنوز هم از تماشای زیبایی‌های پر رمز و راز سیر نمی‌شود.
فکر شورانگیز من دیوانگی می آورد
هست زنجیر جنون شیرازه دیوان مرا
هوش مصنوعی: تفکر شگفت‌انگیز من باعث دیوانگی می‌شود و این زنجیر جنون، نظم و ساختار دیوان من را به هم می‌ریزد.
بر دل آزاده من فکر مهمان بار نیست
از دل خود روزی آماده است مهمان مرا
هوش مصنوعی: دل من آزاد است و نیازی به فکر کردن به مهمانان ندارم، زیرا همیشه از داخل خودم برای مهمانانم چیزی دارم که آماده است.
نامه ناشسته نتوان یافت در دیوان حشر
گر بیفشارند روز حشر دامان مرا
هوش مصنوعی: در روز قیامت اگر به من فشار آورند، نمی‌توان نامه‌ای بدون لکه یا عیبی از من پیدا کرد.
نیست بی داغ جنون صائب دل غم دیده ام
هیچ کس بی گل ندارد یاد، بستان مرا
هوش مصنوعی: دل من پر از درد و غم است و نمی‌تواند بدون عشق و جنونی که در دل دارم زندگی کند. هیچ کسی نمی‌تواند یاد و خاطره‌ای شیرین بدون آنچه که در دلش دارد، تجربه کند، مانند باغی که بدون گل نخواهد بود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۶۵ به خوانش عندلیب