گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۳

پرده ظلمت نپوشد چشم حیران مرا
شمع کافوری است بیداری شبستان مرا
بخیه انجم اگر بندد دهان صبح را
می توان کردن رفو چاک گریبان مرا
دیده شیران نیستان را دعای جوشن است
نیست پروایی ز اشک گرم مژگان مرا
دامن پاکان ندارد احتیاج شستشو
اشک شبنم دیده شورست بستان مرا
هر حبابی مهره گل گردد از گرد گناه
بحر رحمت از کرم شوید چو دامان مرا
از سیه روزی نیم غمگین که چون موج سراب
شب کند شیرازه، اوراق پریشان مرا
صائب از اندیشه سامان دل من فارغ است
آن که سر داده است، خواهد داد سامان مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پرده ظلمت نپوشد چشم حیران مرا
شمع کافوری است بیداری شبستان مرا
هوش مصنوعی: پرده تاریکی نمی‌تواند دید مرا بپوشاند، چرا که شمع معطر بیداری من در این شبستان روشن است.
بخیه انجم اگر بندد دهان صبح را
می توان کردن رفو چاک گریبان مرا
هوش مصنوعی: اگر ستاره‌ها بتوانند صبح را خاموش کنند، می‌توانم زخم‌های عمیق دل خود را نیز ترمیم کنم.
دیده شیران نیستان را دعای جوشن است
نیست پروایی ز اشک گرم مژگان مرا
هوش مصنوعی: چشم‌های شیران در میدان نبرد، به دعا و حمایت نیرویی قوی نیاز دارد و من از اشک‌های گرم چشمانم هیچ نگرانی ندارم.
دامن پاکان ندارد احتیاج شستشو
اشک شبنم دیده شورست بستان مرا
هوش مصنوعی: دامن معصومان نیازی به شستشو ندارد، زیرا اشک‌های شبنم چشمانشان، شوری در باغ زندگی من به وجود می‌آورد.
هر حبابی مهره گل گردد از گرد گناه
بحر رحمت از کرم شوید چو دامان مرا
هوش مصنوعی: هر حبابی به خاطر گناه، به گل تبدیل می‌شود و در عوض، دریاچه‌ی رحمت به دلیل بخشندگی پاک می‌شود، مانند اینکه دامان مرا شستشو می‌دهد.
از سیه روزی نیم غمگین که چون موج سراب
شب کند شیرازه، اوراق پریشان مرا
هوش مصنوعی: از بدشانسی کمی غمگینم، زیرا مانند موجی که در دل شب باعث می‌شود اوراق پراکنده و بی‌نظم شوند، زندگی‌ام هم پریشان و آشفته است.
صائب از اندیشه سامان دل من فارغ است
آن که سر داده است، خواهد داد سامان مرا
هوش مصنوعی: شاعر به این معنا اشاره دارد که دلش از افکار و نگرانی‌ها رهایی یافته است. کسی که برای عشق یا احساساتش فداکاری کرده، در نهایت به آرامش و سامان خواهد رسید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۶۳ به خوانش عندلیب