گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۲۶

پشت آیینه بود پرده مستوری زشت
زاهد از کعبه همان به که نیاید به کنشت
اختر ما ز سیه روزی طالع داغ است
دیده شور خورد خون جگر از رخ زشت
عشق تردست تو دهقان غریبی است که تخم
تا نشد سوخته، در مزرع امید نکشت
چند از چرخ بلا زاید و بردارد خاک؟
تا کی این حامله فتنه بود بر سر خشت؟
هر که قالب تهی از جلوه قد تو کند
راست چون سرو برندش به خیابان بهشت
آن که بر خرمن ما سوختگان آتش زد
دانه خال تو بر آتش یاقوت برشت
مهر برداشت ز لب، صبح قیامت خندید
پرده افکند ز رخ، در پس در ماند بهشت
بی تکلف، غزل صائب شیرین سخن است
غزلی را که توان با غزل خواجه نوشت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پشت آیینه بود پرده مستوری زشت
زاهد از کعبه همان به که نیاید به کنشت
هوش مصنوعی: پشت آیینه، پرده‌ای وجود دارد که زاهد را در حالتی نازیبا نشان می‌دهد؛ بهتر است که این زاهد به کعبه نرود تا این وضعیت را نشان ندهد.
اختر ما ز سیه روزی طالع داغ است
دیده شور خورد خون جگر از رخ زشت
هوش مصنوعی: ستاره ما از بدی روزگار، فرسودگی را به ارمغان آورده است. چشم من به خاطر غم و اندوه، خون دل می‌خورد و از چهره زشت زندگی رنج می‌برم.
عشق تردست تو دهقان غریبی است که تخم
تا نشد سوخته، در مزرع امید نکشت
هوش مصنوعی: عشق، مانند کشاورز بی‌خبر و ساده‌ای است که هنوز بذر امید را در زمین خود نکاشته و تنها به سوختن آن اندیشیده است.
چند از چرخ بلا زاید و بردارد خاک؟
تا کی این حامله فتنه بود بر سر خشت؟
هوش مصنوعی: چند وقت دیگر باید بلاها بر سر انسان‌ها بیاید و آن‌ها را به خاک بیندازد؟ تا چه زمانی این مشکلات و فتنه‌ها بر سر ما سایه خواهند انداخت؟
هر که قالب تهی از جلوه قد تو کند
راست چون سرو برندش به خیابان بهشت
هوش مصنوعی: هر کسی که از زیبایی و جلوه‌گری تو دل برگرداند، درست مانند سروی است که او را بهشتیان به خیابان بهشت می‌برند.
آن که بر خرمن ما سوختگان آتش زد
دانه خال تو بر آتش یاقوت برشت
هوش مصنوعی: آن کسی که به ما سوختگان آسیب زد و آتش بر خرمن‌مان انداخت، دانه‌ای از زیبایی توست که درخشش آن همانند یاقوت بر آتش است.
مهر برداشت ز لب، صبح قیامت خندید
پرده افکند ز رخ، در پس در ماند بهشت
هوش مصنوعی: عشق و محبت از چهره‌ی او به یکباره محو شد و در روز قیامت او لبخند زد. پرده‌ای از صورتش کنار رفت و بهشت در پس در باقی ماند.
بی تکلف، غزل صائب شیرین سخن است
غزلی را که توان با غزل خواجه نوشت
هوش مصنوعی: غزلی که صائب به آسانی و بدون زحمت می‌سراید، به اندازه‌ای زیبا و دلنشین است که می‌تواند در کنار غزل‌های خواجه قرار گیرد.