گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۱۹

از دلم عشق به جامی غمی دنیا برداشت
نتوان پنبه چنین از سر مینا برداشت
چشمه آبله ما به گهر پیوسته است
غوطه در گنج زد آن کس که پی ما برداشت
وادی عشق شد از سلسله جنبان معمور
شوق روزی که مرا سلسله از پا برداشت
باز چون حلقه زنجیر، سلاست دارد
زلف هر چند که ربط از سخن ما برداشت
کرد دیوانگیم در در و دیوار اثر
کعبه چون محمل لیلی ره صحرا برداشت
چه خیال است مرا چرخ سبکبار کند؟
بار سوزن نتوانست ز عیسی برداشت
سایه اش خونی چندین کمر کوهکن است
کوه دردی که دل از عشق تو تنها برداشت
حسن بی پرده بود پرده بینایی چشم
ساده لوح آن که ترا پرده ز سیما برداشت
دامن دشت جنون عالم نومیدی نیست
خواهد از خاک مرا آبله پا برداشت
در تلافی گهر افشاند و همان منفعل است
قطره ای چند که ابر از دل دریا برداشت
دامن عمر ابد را نتوان داد از دست
شانه چون دست ازان زلف چلیپا برداشت؟
گر چنین داده خود باز ستاند صائب
غیر عبرت نتوان هیچ ز دنیا برداشت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از دلم عشق به جامی غمی دنیا برداشت
نتوان پنبه چنین از سر مینا برداشت
هوش مصنوعی: عشق به کسی در دل من چنان عمیق است که هیچ کس نمی‌تواند غم‌های دنیا را از قلبم بزداید، همان‌طور که پنبه را نمی‌توان به آسانی از سر مینا برداشت.
چشمه آبله ما به گهر پیوسته است
غوطه در گنج زد آن کس که پی ما برداشت
هوش مصنوعی: چشمه آبله ما به جواهر گره خورده است. کسی که به دنبال ما رفت، در گنج فرو رفته است.
وادی عشق شد از سلسله جنبان معمور
شوق روزی که مرا سلسله از پا برداشت
هوش مصنوعی: در سرزمین عشق، به لطف شخصی که شوق و علاقه را به حرکت درآورده، جایی برای زندگی و احساسات به وجود آمده است. روزی که من نیز از قید و زنجیره‌های خود رها شدم، این تحول بزرگ شکل گرفت.
باز چون حلقه زنجیر، سلاست دارد
زلف هر چند که ربط از سخن ما برداشت
هوش مصنوعی: زلف هر کسی مانند حلقه‌ای از زنجیر است که با وجود جدایی، زیبایی و جذابیت خاصی دارد، هر چند ممکن است ارتباطات ما از یکدیگر قطع شده باشد.
کرد دیوانگیم در در و دیوار اثر
کعبه چون محمل لیلی ره صحرا برداشت
هوش مصنوعی: من به‌خاطر دیوانگی‌ام بر در و دیوار، اثری از کعبه گذاشتم، مانند سمند لیلی که راه بیابان را در پیش گرفت.
چه خیال است مرا چرخ سبکبار کند؟
بار سوزن نتوانست ز عیسی برداشت
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که می‌پندارم چه فکر عجیبی است، آیا ممکن است زندگی و زمان به راحتی و به سرعت تغییر کنند؟ این در حالی است که حتی بار بسیار کوچک و ناچیزی نتوانسته از دوش عیسی برداشته شود. به عبارتی دیگر، بار سنگین مشکلات و چالش‌ها نمی‌تواند به سادگی کنار گذاشته شود.
سایه اش خونی چندین کمر کوهکن است
کوه دردی که دل از عشق تو تنها برداشت
هوش مصنوعی: سایه او بر دوش کوه‌ها سنگینی می‌کند، مانند زخم‌هایی که بر کمر خود دارند. این کوه که تنها عشق تو را در دلش حمل می‌کند، بار درد زیادی را به دوش می‌کشد.
حسن بی پرده بود پرده بینایی چشم
ساده لوح آن که ترا پرده ز سیما برداشت
هوش مصنوعی: زیبایی تو بدون هیچ پوششی نمایان است، ولی چشمان ساده‌دل که هنوز پرده از چهره تو کنار نرفته، نمی‌توانند حقیقت زیبایی‌ات را ببینند.
دامن دشت جنون عالم نومیدی نیست
خواهد از خاک مرا آبله پا برداشت
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در آغوش طبیعت و دشت‌های جنون، امید و زندگی همیشه وجود دارد و حتی از زمین‌های سنگلاخی و دشوار نیز می‌توان به آرامش و بالندگی رسید. به عبارت دیگر، ناامیدی جایی در این دشت ندارد و اگر انسان تلاش کند، می‌تواند بر مشکلات فائق آید و رشد کند.
در تلافی گهر افشاند و همان منفعل است
قطره ای چند که ابر از دل دریا برداشت
هوش مصنوعی: در پاسخ به زیبایی‌اش، او نیز زیبایی را به نمایش گذاشت و مانند چند قطره‌ای است که ابر از عمق دریا برمی‌دارد.
دامن عمر ابد را نتوان داد از دست
شانه چون دست ازان زلف چلیپا برداشت؟
هوش مصنوعی: عمر ابدی را نمی‌توان به سادگی فدای چیزی کرد. این سخن به این معناست که وقتی بر سر دو راهی قرار می‌گیریم، نباید به راحتی از مسیری که ارزش زیادی دارد، دست بکشیم، مثل اینکه اگر کسی با دقت و احتیاط از زلفی عبور کند، نباید به راحتی و بدون فکر از آن فاصله بگیرد.
گر چنین داده خود باز ستاند صائب
غیر عبرت نتوان هیچ ز دنیا برداشت
هوش مصنوعی: اگر انسان این‌گونه باشد که آنچه را که داده، پس بگیرد، تنها راهی که می‌تواند از دنیا برداشت کند عبرت و عبرت‌آموزی است.