گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۱۶

بی لب ساغر می دیده خونپالا داشت
خم دلی پر گله از سرکشی مینا داشت
این زمان بر سر هر فاخته ای می لرزد
آن که چون سرو دو صد عاشق پا بر جا داشت
لب ساغر به مذاقم نمکین می آید
چشم شور که خم اندر خم این مینا داشت؟
بی جراحت کسی از مرحله عشق نرفت
تیغ الماس به کف سبزه این صحرا داشت
رنگ ناسور ز آیینه داغم نزدود
پنبه هر چند درین کار ید بیضا داشت
صائب آن عهد کجا رفت که از سوختگان
داغ او گوشه چشمی به من شیدا داشت؟

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی لب ساغر می دیده خونپالا داشت
خم دلی پر گله از سرکشی مینا داشت
هوش مصنوعی: دختری با لب‌هایی بدون رنگ و ساغر خالی، دلش مملو از غصه و بی‌تابی بود و از شراب طعم تلخی را تجربه کرده بود.
این زمان بر سر هر فاخته ای می لرزد
آن که چون سرو دو صد عاشق پا بر جا داشت
هوش مصنوعی: در حال حاضر، بر روی هر پرنده فاخته‌ای لرزشی است که نشان‌دهنده‌ی عدم ثبات است، در حالی که کسی که همچون درخت سرو است، هنوز از عشق و ایستادگی پرچم‌دار است و استوار باقی مانده است.
لب ساغر به مذاقم نمکین می آید
چشم شور که خم اندر خم این مینا داشت؟
هوش مصنوعی: لب ساغر برای من خوشمزه و دلپذیر است، اما آیا چشم بدی وجود دارد که این ظرف زیبا و پیچیده را تحت تأثیر قرار دهد؟
بی جراحت کسی از مرحله عشق نرفت
تیغ الماس به کف سبزه این صحرا داشت
هوش مصنوعی: هیچ‌کس بدون درد و رنج عشق را تجربه نکرده است؛ عشق مانند تیغی تیز و قوی است که در دستان سبز و مستعد طبیعت قرار دارد.
رنگ ناسور ز آیینه داغم نزدود
پنبه هر چند درین کار ید بیضا داشت
هوش مصنوعی: از آینه داغ من لکه‌های ناخوشایند پاک نمی‌شود، هرچند که من در این کار توانایی خاصی دارم.
صائب آن عهد کجا رفت که از سوختگان
داغ او گوشه چشمی به من شیدا داشت؟
هوش مصنوعی: کجا رفت آن زمان که عاشقان داغ‌دیده، نگاهی به من شیدا می‌کردند و مرا در یاد داشتند؟