غزل شمارهٔ ۱۶۱۱
در بیابان جنون سلسله پردازی نیست
روزگاری است درین دایره آوازی نیست
نه همین کوچه و بازار ز مجنون خالی است
در بیابان جنون نیز نظربازی نیست
وحشت آباد بود در نظر من شهری
که به هر کوچه او خانه براندازی نیست
برنیاید نفس از طوطی شیرین گفتار
در حریمی که رخ آینه پردازی نیست
به چراغ مه و خورشید نگردد روشن
هر حریمی که در او شعله آوازی نیست
می توان یافت ز پیچیدگی بال و پرم
که به گیرایی مژگان تو شهبازی نیست
نیست ممکن که تراود سخن از من صائب
در حریمی که در او چشم سخن سازی نیست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در بیابان جنون سلسله پردازی نیست
روزگاری است درین دایره آوازی نیست
هوش مصنوعی: در این بیابان دیوانگی، خبری از زنجیرهای از رویدادها یا نظم و ترتیب نیست. این روزها، در این دایرهی زندگی، صدایی وجود ندارد.
نه همین کوچه و بازار ز مجنون خالی است
در بیابان جنون نیز نظربازی نیست
هوش مصنوعی: این کوچه و بازار فقط از حضور مجنون خالی نیست، بلکه حتی در دل بیابان جنون نیز خبری از عشق و نظربازی نیست.
وحشت آباد بود در نظر من شهری
که به هر کوچه او خانه براندازی نیست
هوش مصنوعی: شهر در نظر من به شدت ترسناک و دلسردکننده بود، طوری که در هر کوچهای خانهای نیست که کسی از آن برآید یا زندگی کند.
برنیاید نفس از طوطی شیرین گفتار
در حریمی که رخ آینه پردازی نیست
هوش مصنوعی: هیچ صدایی از طوطی باگوی شیرین اندیشه در جایی که زیبایی و جذابیت کمی وجود دارد، شنیده نمیشود.
به چراغ مه و خورشید نگردد روشن
هر حریمی که در او شعله آوازی نیست
هوش مصنوعی: هر محیط و مکانی که در آن صدای شعلهای وجود نداشته باشد، حتی نور مه و خورشید هم نمیتواند آن را روشن کند.
می توان یافت ز پیچیدگی بال و پرم
که به گیرایی مژگان تو شهبازی نیست
هوش مصنوعی: میتوان فهمید که حتی با وجود پیچیدگیهای وجودم، باز هم به زیبایی و جذابیت مژگان تو نمیتوانم به پرواز درآیم.
نیست ممکن که تراود سخن از من صائب
در حریمی که در او چشم سخن سازی نیست
هوش مصنوعی: سخن گفتن از من در جایی که امکان شنیدن و فهم آن وجود ندارد، ممکن نیست.