غزل شمارهٔ ۱۶۱۰
با شکرخنده خوبان، نمک یاری نیست
گل این باغچه را رنگ وفاداری نیست
آنچنان داد ستم ده که خجالت نکشی
خنده بر تیغ زند زخم اگر کاری نیست
بوی خون از دهن شیشه می می آید
عالمی امن تر از عالم هشیاری نیست
یک دم از رشک تو آرام ندارد خورشید
هیچ دردی بتر از غیرت همکاری نیست
خوبی پرده نشینان به نگاهی برود
یوسفی را نخرد عشق که بازاری نیست
می زنم بوسه به نقش قدم او صائب
بیش ازین شوق مرا طاقت خودداری نیست
غزل شمارهٔ ۱۶۰۹: برگ عیش چمن ای غنچه دهان اینهمه نیستغزل شمارهٔ ۱۶۱۱: در بیابان جنون سلسله پردازی نیست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
با شکرخنده خوبان، نمک یاری نیست
گل این باغچه را رنگ وفاداری نیست
هوش مصنوعی: با لبخند شیرین دوستان، یاری نمکین وجود ندارد، چرا که گل این باغچه رنگ وفاداری ندارد.
آنچنان داد ستم ده که خجالت نکشی
خنده بر تیغ زند زخم اگر کاری نیست
هوش مصنوعی: به طور کلی، در این بیت به این موضوع اشاره میشود که گاهی اوقات انسان باید با قدرت و قاطعیت عمل کند و به دیگران نشان دهد که بر مشکلات و دشواریها غلبه کرده است. همچنین، به نوعی از خونسردی و عدم ترس در مواجهه با چالشها و دردها اشاره دارد. در اینجا، فرد بهطور واضح بیان میکند که اگرچه زخمهایی وجود دارد، نباید از آنها شرمنده یا ترسناک بود، بلکه باید با شجاعت و حتی با لبخند به آنها نگاه کرد.
بوی خون از دهن شیشه می می آید
عالمی امن تر از عالم هشیاری نیست
هوش مصنوعی: بوی خون از شیشه بوی وحشت و خطر را به همراه دارد و نشان میدهد که دنیای شیرین خواب و خیال، از دنیای بیداری و واقعیت، امنتر و مطمئنتر است.
یک دم از رشک تو آرام ندارد خورشید
هیچ دردی بتر از غیرت همکاری نیست
هوش مصنوعی: خورشید به خاطر حسادت تو هرگز آرام نمیگیرد و هیچ درد و رنجی بدتر از غیرت و حسادت همدلی وجود ندارد.
خوبی پرده نشینان به نگاهی برود
یوسفی را نخرد عشق که بازاری نیست
هوش مصنوعی: خوبی کسانی که در پس پرده هستند با نگاهی خاص میتواند به دل برخی نفوذ کند، اما عشق به این سادگی قابل خرید و فروش نیست، زیرا این احساس به بازار نمیآید و تبادل نمیشود.
می زنم بوسه به نقش قدم او صائب
بیش ازین شوق مرا طاقت خودداری نیست
هوش مصنوعی: من به جای پای او بوسه میزنم، صائب، دیگر از این شوق نمیتوانم خودداری کنم.