گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۰۷

حلقه ذکر تو، میم دهنی نیست که نیست
خلوت فکر تو چاه ذقنی نیست که نیست
نه همین صبح ازین درد گریبان چاک است
چاک سودای تو در پیرهنی نیست که نیست
ساغر چشم تو در دیر و حرم در دورست
حسن بی قید تو در انجمنی نیست که نیست
هر یک از اهل نظر را به زبانی دارد
چشم پر کار ترا هیچ فنی نیست که نیست
بلبل و طوطی و قمری همه نالان تواند
در دبستان تو شیرین سخن نیست که نیست
همه نازک بدنان در خم آغوش تواند
سینه چاک تو گل و یاسمنی نیست که نیست
گرچه در بسته شرم است کمانخانه تو
از خدنگ تو مشبک بدنی نیست که نیست
شمع و پروانه و گل نغمه سرایی دارد
خارخار تو گل پیرهنی نیست که نیست
زهره کیست که از شکوه تواند دم زد؟
حیرت روی تو قفل دهنی نیست که نیست
به چه جمعیت خاطر در مدح تو زنم؟
که پریشان تو زلف سخنی نیست که نیست
نه همین حال غریبی است مرا دور از تو
شام غربت ز تو صبح وطنی نیست که نیست
نه همین خامه صائب ز تو طوبی ثمرست
آب لطف تو روان در چمنی نیست که نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حلقه ذکر تو، میم دهنی نیست که نیست
خلوت فکر تو چاه ذقنی نیست که نیست
هوش مصنوعی: حلقه ذکر تو مثل یک میم دهنی نیست که نباشد، و خلوت فکرت هم مانند چاه بذلتی نیست که وجود نداشته باشد.
نه همین صبح ازین درد گریبان چاک است
چاک سودای تو در پیرهنی نیست که نیست
هوش مصنوعی: این صبح از درد ناشی از عشق تو، مانند گریبان پاره‌پاره است. احساسات و آرزوی تو در هیچ لباسی وجود ندارد که بتوانم آن را نشان دهم، زیرا همه جا گم شده است.
ساغر چشم تو در دیر و حرم در دورست
حسن بی قید تو در انجمنی نیست که نیست
هوش مصنوعی: چشم‌های تو مثل یک لیوان پر از می است که در میخانه و مکان‌های مقدس، همیشه وجود دارد. زیبایی آزاد و بدون قید و شرط تو در هر جمعی که نباشد، به وضوح حس می‌شود.
هر یک از اهل نظر را به زبانی دارد
چشم پر کار ترا هیچ فنی نیست که نیست
هوش مصنوعی: هر فرد متخصص و صاحب نظر به طریقی خاص و با زبانی متفاوت به بیان نظرات و دیدگاه‌های خود می‌پردازد. اما در مورد تو، هیچ تخصص و فنی وجود ندارد که وجود نداشته باشد و به کار نیاید.
بلبل و طوطی و قمری همه نالان تواند
در دبستان تو شیرین سخن نیست که نیست
هوش مصنوعی: بلبل، طوطی و قمری همه به خاطر تو ناله می‌کنند، اما در محیط تو، کلام شیرینی وجود ندارد.
همه نازک بدنان در خم آغوش تواند
سینه چاک تو گل و یاسمنی نیست که نیست
هوش مصنوعی: تمام کسانی که دارای بدن‌های لطیف و زیبایی هستند، در آغوش تو جای می‌گیرند. برای تو، سینه‌ای که از عشق پاره شده، مانند گلی از یاسمن وجود ندارد که نباشد.
گرچه در بسته شرم است کمانخانه تو
از خدنگ تو مشبک بدنی نیست که نیست
هوش مصنوعی: اگرچه در کمانخانه تو در بسته است و جایی برای شرم وجود دارد، اما تن تو از تیرهای تو خالی نیست و پر از زیبایی است.
شمع و پروانه و گل نغمه سرایی دارد
خارخار تو گل پیرهنی نیست که نیست
هوش مصنوعی: شمع، پروانه و گل هر کدام صدای خاصی دارند، اما خارها هم مانند آن‌ها می‌توانند نغمه‌ای داشته باشند. در واقع، هیچ چیز در این دنیا وجود ندارد که نتواند زیبایی یا معنایی را ارائه دهد.
زهره کیست که از شکوه تواند دم زد؟
حیرت روی تو قفل دهنی نیست که نیست
هوش مصنوعی: زهره کیست که بخواهد از زیبایی تو صحبت کند؟ حیرت چهره تو آنقدر زیاد است که هیچ حرفی نمی‌تواند آن را توصیف کند.
به چه جمعیت خاطر در مدح تو زنم؟
که پریشان تو زلف سخنی نیست که نیست
هوش مصنوعی: به چه کسی و چه گروهی از مردم می‌توانم درباره تو تعریف و تمجید کنم؟ چون هر سخنی که درباره تو بگویم، به اندازه‌ی زلف پریشان تو بی‌معنا و ناچیز است.
نه همین حال غریبی است مرا دور از تو
شام غربت ز تو صبح وطنی نیست که نیست
هوش مصنوعی: حالت غریب و دوری از تو با من همراه است. در این شب تنهایی، مکان غم‌انگیزی دارم و صبحی در وطنم نیست که حسرتت را نداشته باشم.
نه همین خامه صائب ز تو طوبی ثمرست
آب لطف تو روان در چمنی نیست که نیست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نه تنها قلم و کلام صائب، بلکه میوه‌ی طوبی (نماد بهشت) نیز از لطف و رحمت تو به وجود آمده است. همچنین اشاره دارد به اینکه در هیچ باغی، آبی به نیکویی و زیبایی که تو بر این زمین جاری می‌کنی وجود ندارد. به طور کلی، همگان از محبت و برکت تو بهره‌مند هستند و هیچ مکانی از لطافت و نعمت تو خالی نیست.