گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۰۴

یک نکوروی ندیدم که گرفتار تو نیست
نیست در مصر عزیزی که خریدار تو نیست
می بری دل ز کف شیر شکاران جهان
شیر را حوصله چشم جگردار تو نیست
لاله ای را نتوان یافت درین سبز چمن
که دلش سوخته آتش رخسار تو نیست
هر کجا صاف ضمیری است ترا می جوید
آب آیینه همین تشنه دیدار تو نیست
چون قضا، سلسله زلف تو عالمگیرست
گردنی نیست که در حلقه زنار تو نیست
چشم پرسش ز تو دارند چه مخمور و چه مست
نرگسی نیست درین باغ که بیمار تو نیست
گرچه از باغ تو یک گل نشکفته است هنوز
مژه ای نیست که خار سر دیوار تو نیست
نه همین بر گل رخسار تو شبنم محوست
دیده کیست که محو گل رخسار تو نیست؟
هر کسی را لب لعلت به زبانی دارد
شیوه ای نیست که در لعل شکربار تو نیست
دامن حسن تو از دیده ما پاکترست
گل شبنم زده در عرصه گلزار تو نیست
گرچه در ظرف صدف بحر نگردد مستور
سینه کیست که گنجینه اسرار تو نیست؟
خوب کردی که رخ از آینه پنهان کردی
هر پریشان نظری لایق دیدار تو نیست
هر که دست از تو کشیده است چه دارد در دست؟
چه طلب می کند آن کس که طلبکار تو نیست؟
پیش ارباب غرض مهر به لب زن صائب
گوش این بدگهران در خور گفتار تو نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک نکوروی ندیدم که گرفتار تو نیست
نیست در مصر عزیزی که خریدار تو نیست
هوش مصنوعی: من هیچ خوب رو و زیبایی را ندیدم که تحت تاثیر تو قرار نگرفته باشد، و در مصر (سرزمین مصر) هیچ کس نیست که خواهان تو نباشد.
می بری دل ز کف شیر شکاران جهان
شیر را حوصله چشم جگردار تو نیست
هوش مصنوعی: دل را از دست می‌بری، مانند شیرانی که شکارگران جهان را می‌فریبند. اما شیر (قوی و دلیر) نمی‌تواند چشم‌های شجاع تو را تحمل کند.
لاله ای را نتوان یافت درین سبز چمن
که دلش سوخته آتش رخسار تو نیست
هوش مصنوعی: در این چمنزار سبز، هیچ گلی را نمی‌توان یافت که مانند تو، دلش به خاطر زیبایی‌ات بسوزد.
هر کجا صاف ضمیری است ترا می جوید
آب آیینه همین تشنه دیدار تو نیست
هوش مصنوعی: هرجا که دل پاک و بی‌آلایش باشد، تو را می‌جوید؛ آب آیینه هم به همین خاطر، تشنه‌ی دیدار توست.
چون قضا، سلسله زلف تو عالمگیرست
گردنی نیست که در حلقه زنار تو نیست
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر، همچون زنجیر موهای تو در سراسر جهان گسترده شده است، هیچ کسی نیست که در دایره زیبایی تو قرار نگیرد.
چشم پرسش ز تو دارند چه مخمور و چه مست
نرگسی نیست درین باغ که بیمار تو نیست
هوش مصنوعی: چشم‌ها از تو سوال می‌کنند؛ چه آنهایی که مست‌اند و چه آنها که در حال نشئه. در این باغ هیچ نرگسی وجود ندارد که به عشق تو مبتلا نباشد.
گرچه از باغ تو یک گل نشکفته است هنوز
مژه ای نیست که خار سر دیوار تو نیست
هوش مصنوعی: اگرچه از باغ تو هنوز هیچ گلی نروییده است، اما نمی‌توان گفت که بخاری در کنار دیوار تو وجود ندارد.
نه همین بر گل رخسار تو شبنم محوست
دیده کیست که محو گل رخسار تو نیست؟
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت چهره معشوق اشاره دارد. شاعر می‌گوید که نه تنها شبنم بر گل‌های چهره تو می‌نشینند بلکه همه کسانی که تو را می‌بینند، تحت تأثیر زیبایی‌ات قرار می‌گیرند. این زیبایی به قدری تاثیرگذار است که هیچ کس نمی‌تواند از آن غافل بماند.
هر کسی را لب لعلت به زبانی دارد
شیوه ای نیست که در لعل شکربار تو نیست
هوش مصنوعی: هر کس به نوعی و با زبانی خاص از زیبایی و جذابیت تو سخن می‌گوید، اما هیچ کلامی نمی‌تواند به خوبی و شیرینی توصیف کننده‌ی لعم زیبای تو باشد.
دامن حسن تو از دیده ما پاکترست
گل شبنم زده در عرصه گلزار تو نیست
هوش مصنوعی: زیبایی تو برای ما بسیار فراتر از آن است که بتوانیم آن را ببینیم. حتی گل‌هایی که در باغ تو می‌روید و بر روی آنها شبنم نشسته، نمی‌توانند به اندازه زیبایی تو در نظر ما پاک و شفاف باشند.
گرچه در ظرف صدف بحر نگردد مستور
سینه کیست که گنجینه اسرار تو نیست؟
هوش مصنوعی: اگرچه درون صدف، دریا چیزهای ارزشمندی را پنهان کرده است، اما چه کسی در این دنیا وجود دارد که رازهای تو را نداشته باشد؟
خوب کردی که رخ از آینه پنهان کردی
هر پریشان نظری لایق دیدار تو نیست
هوش مصنوعی: خوب است که صورت خود را از آینه دور نگه‌داشتی، چون هر کسی که ذهنش آشفته است، شایسته دیدن تو نیست.
هر که دست از تو کشیده است چه دارد در دست؟
چه طلب می کند آن کس که طلبکار تو نیست؟
هوش مصنوعی: هر کسی که از تو جدا شده، چه چیزی در اختیار دارد؟ کسی که از تو چیزی نمی‌خواهد، چه نیازی به درخواست کردن دارد؟
پیش ارباب غرض مهر به لب زن صائب
گوش این بدگهران در خور گفتار تو نیست
هوش مصنوعی: به نزد افراد سودجو، هیچ نیازی به بیان محبت نیست، زیرا این افراد به کلام تو گوش نمی‌دهند و ارزش آن را نمی‌فهمند.

حاشیه ها

1400/02/30 12:04
احمد فراهی

خوب کردی که رخ ز آینه پنهان کردی
هر پریشان نظری لایق دیدار تو نیست
این تک بیت توسط خواننده فقید هماهنگ خوانش شده است

1402/05/22 11:08
حامی ع.ع.

« گر چه از باغ تو یک گل نشکفته است هنوز

مژه ای نیست که خار سر دیوار تو نیست »

این تک بیت صائب یک شاهکار از تصویر سازی شاعرانه است . فوق العاده زیبا 

از نگاه صائب ؛ جلوه های یار با تمثیل گُل ِ باغ که هنوز نشکفته اند، آنقدر متقاضی دارد که مژگان خیره ی منتظر شکوفایی، همچون خار های محافظ باغ عمل می کنند. 

 

بیت دیگری که مانند سایر ابیات زیبا ست :

« دامن حسن تو از دیده ما پاکترست 

گل شبنم زده در عرصه گلزار تو نیست »

صائب زیبایی و پاکی معشوق را به گُلی تشبیه می کند که هیچ آلایشی حتی شبنم ( که آب مقطر و بسیار پاک است) را بر نمی تابد و کاملاً دست نخورده و بکر است. 

 

بیت : 

« خوب کردی که رخ از آینه پنهان کردی

هر پریشان نظری لایق دیدار تو نیست» 

صائب ؛ دلیل زیبایی در عین نادیدنی بودن یار ازلی را در کمال فصاحت با این بیت بیان می کند.