گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۰۲

در سیه خانه افلاک، دل روشن نیست
اخگری در ته خاکستر این گلخن نیست
دل چو بیناست، چه غم دیده اگر نابیناست؟
خانه آینه را روشنی از روزن نیست
راستی عقده گشاینده اسرار دل است
شمع را حوصله گریه فرو خوردن نیست
روزی خاک شود دل چو گرانجان افتاد
منزل پای گرانخواب به جز دامن نیست
گوهر از گرد یتیمی نشود خاک نشین
دل اگر زنده بود هیچ غم از مردن نیست
دشمن آن است که پوشیده کند خصمی خویش
خصم چون کینه خود فاش کند دشمن نیست
عاقبت راز مرا سینه به صحرا انداخت
خاک را حوصله دانه نهان کردن نیست
دیده شوخ ترا آینه در زنگارست
ورنه یک سبزه بیگانه درین گلشن نیست
به همین موج ز آمد شد خود بیخبرست
هیچ کس را خبر از آمدن و رفتن نیست
نیست در قافله ریگ روان پیش و پسی
مرده بیچاره تر از زنده درین مسکن نیست
سفلگان را نزند چرخ چو نیکان بر سنگ
محک سیم و زر از بهر مس و آهن نیست
حرص هر ذره ما را به جهانی انداخت
مور خود را چو کند جمع، کم از خرمن نیست
مردم پاک گهر با همه کس می سازند
آب را سرکشی از خار و خس گلشن نیست
دل نازک به نگاه کجی آزرده شود
خار در دیده چو افتاد کم از سوزن نیست
صائب از اطلس گردون گله بی انصافی است
سرو این باغچه را برگ دو پیراهن نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در سیه خانه افلاک، دل روشن نیست
اخگری در ته خاکستر این گلخن نیست
هوش مصنوعی: در آسمان پرستاره و تاریک، دل شاد و روشن نیست، مانند این که در زیر خاکستر آتش، هیچ شعله‌ای وجود ندارد.
دل چو بیناست، چه غم دیده اگر نابیناست؟
خانه آینه را روشنی از روزن نیست
هوش مصنوعی: اگر دل روشن و بینا باشد، چه جای نگرانی از دیدن چیزهای ناپیداست؟ در حقیقت، حتی اگر خانه‌ای پر از آینه باشد، روشنایی از روزنه‌اش نمی‌تابد.
راستی عقده گشاینده اسرار دل است
شمع را حوصله گریه فرو خوردن نیست
هوش مصنوعی: شمع نماد روشنایی و عشق است و نمی‌تواند تنهایی و غم را تحمل کند. در اینجا اشاره می‌شود که وقتی دل پر از راز و غصه است، حتی شمع هم نمی‌تواند به تنهایی از آن‌ها بکاهد. در واقع، شمع به خوبی نشان‌دهنده احساساتی است که نمی‌تواند درد و اندوه را تحمل کند.
روزی خاک شود دل چو گرانجان افتاد
منزل پای گرانخواب به جز دامن نیست
هوش مصنوعی: روزگاری دل مثل خاک خواهد شد زمانی که بار سنگین اندوه به منزل برسد و فقط دامن کسی باقی بماند که خواب سنگین و پرعمق دارد.
گوهر از گرد یتیمی نشود خاک نشین
دل اگر زنده بود هیچ غم از مردن نیست
هوش مصنوعی: مروارید از گرد و غبار بی‌سرنوشتی پاک نمی‌شود، اگر دل زنده باشد، هیچ نگرانی از مرگ نخواهد بود.
دشمن آن است که پوشیده کند خصمی خویش
خصم چون کینه خود فاش کند دشمن نیست
هوش مصنوعی: دشمن کسی است که دشمنی‌اش را پنهان می‌کند، اما اگر شخصی کینه‌اش را به روشنی نشان دهد، او دشمن نیست.
عاقبت راز مرا سینه به صحرا انداخت
خاک را حوصله دانه نهان کردن نیست
هوش مصنوعی: در نهایت، راز من را به دل صحرا انداخت. خاک دیگر طاقت پنهان کردن دانه را ندارد.
دیده شوخ ترا آینه در زنگارست
ورنه یک سبزه بیگانه درین گلشن نیست
هوش مصنوعی: چشم شاداب تو در غبار و کدورت فرورفته است، در حالی که در این باغ هیچ سبزه‌ای بیگانه وجود ندارد.
به همین موج ز آمد شد خود بیخبرست
هیچ کس را خبر از آمدن و رفتن نیست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در این دنیا، هیچ‌کس از آمدن و رفتن دیگران آگاه نیست و همه در حال گذراندن زندگی خود هستند بدون اینکه از وضعیت یکدیگر خبر داشته باشند. مثل امواج دریا، که هر لحظه بالا و پایین می‌روند و هیچ‌کس از تغییرات آن باخبر نیست.
نیست در قافله ریگ روان پیش و پسی
مرده بیچاره تر از زنده درین مسکن نیست
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که در میان گروهی که در حال حرکت هستند، هیچ ریگ روانی وجود ندارد، و از همه بیشتر، انسانی که در این مکان زندگی می‌کند، بیچاره‌تر از مرده‌هاست. به عبارتی، زندگی در این جا برای او بسیار سخت و ناامیدکننده است.
سفلگان را نزند چرخ چو نیکان بر سنگ
محک سیم و زر از بهر مس و آهن نیست
هوش مصنوعی: چرخ روزگار بر سفلگان نمی‌چرخد؛ مانند نیکان که بر سنگ محک آزمایش می‌شوند. نیکویی و ارزش آدمی با چیزهای بی‌ارزشی چون مس و آهن قابل مقایسه نیست.
حرص هر ذره ما را به جهانی انداخت
مور خود را چو کند جمع، کم از خرمن نیست
هوش مصنوعی: هر ذره‌ای از وجود ما، ما را به جهانی بزرگ و وسیع می‌کشاند. مانند مورچه‌ای که دانه‌ای را جمع‌آوری می‌کند، هیچ‌چیزی از خرمن و انباشت آن کم ندارد.
مردم پاک گهر با همه کس می سازند
آب را سرکشی از خار و خس گلشن نیست
هوش مصنوعی: مردم با دل‌های پاک و باخلوص، با هر کسی ارتباط برقرار می‌کنند و در کنار دیگران زندگی می‌کنند. آن‌ها به مانند آب هستند که می‌توانند در مقابل موانع و مشکلاتی همچون خار و علف، به آرامی و بدون تضاد پیش بروند. در واقع، محیط گل و سرسبز را تشکیل می‌دهند و برای دیگران نیکویی و صفا به ارمغان می‌آورند.
دل نازک به نگاه کجی آزرده شود
خار در دیده چو افتاد کم از سوزن نیست
هوش مصنوعی: دل لطیف و حساس است و با یک نگاه نابجا به راحتی آزار می‌بیند. هرچند که خار در چشم ممکن است کوچک به نظر برسد، اما درد آن کمتر از سوزن نیست.
صائب از اطلس گردون گله بی انصافی است
سرو این باغچه را برگ دو پیراهن نیست
هوش مصنوعی: صائب از آسمانِ گردون شکایت می‌کند که در این باغچه، سروِ زیبای آن حتی برگِ دو پیراهن هم ندارد. این بیان نشان‌دهنده نادانی و بی‌توجهی به این گل‌های زیبا است که از نعمت‌های طبیعی محروم مانده‌اند.

حاشیه ها

1398/09/11 23:12
نبی آریا

"نه همین موج" درست است.
"حرص هر ذره ی ما را به جهانی انداخت" درست است.
با سپاس از زحمات تان