غزل شمارهٔ ۱۵۹۷
شادی هر که زیادست ز غم، کامل نیست
هر که را خرج ز دخل است فزون، عاقل نیست
دل گردون متأثر نشد از گریه ما
گنه تخم چه باشد چو زمین قابل نیست؟
عاشق آن است که سر بر قدم دار نهد
میوه تا در گرو شاخ بود کامل نیست
طالع حلقه زلف تو کبابم دارد
کز تماشای تو یک چشم زدن غافل نیست
رشته نسبت بی پا و سران همتاب است
گرهی نیست به زلفش که مرا در دل نیست
سیل ویرانه ام، آرام نمی دانم چیست
هیچ سنگی به ره من بتر از منزل نیست
جوش عشق است که در ظرف نگنجد، ورنه
ساغر بحر زیاد از دهن ساحل نیست
خطر قلزم هستی، گل خودکامیهاست
نیست یک موج که در بحر رضا ساحل نیست
گرد هستی اگر از پیش نظر برخیزد
رهروی نیست درین راه که در منزل نیست
چند صائب جگر خود خوری از فکر سخن؟
جز دل چاک، قلم را ز سخن حاصل نیست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شادی هر که زیادست ز غم، کامل نیست
هر که را خرج ز دخل است فزون، عاقل نیست
هوش مصنوعی: شادی افرادی که از غم دورند، به طور کامل و حقیقی نیست. همچنین، کسی که دخل و خرجش نامتناسب است و هزینههایش بیشتر از درآمدش است، نمیتواند عاقل باشد.
دل گردون متأثر نشد از گریه ما
گنه تخم چه باشد چو زمین قابل نیست؟
هوش مصنوعی: دل آسمان از اندوه ما تحت تأثیر قرار نگرفت، پس چه فرقی میکند که ما گناهکار باشیم اگر زمین توانایی پذیرش نداشته باشد؟
عاشق آن است که سر بر قدم دار نهد
میوه تا در گرو شاخ بود کامل نیست
هوش مصنوعی: عاشق واقعی کسی است که برای معشوقش تمام وجودش را فدای او میکند، چرا که عشق کامل فقط زمانی به حقیقت میپیوندد که عشق و محبت به صورت کامل و خالص از طرف دو طرف در ارتباط باشد.
طالع حلقه زلف تو کبابم دارد
کز تماشای تو یک چشم زدن غافل نیست
هوش مصنوعی: خورشید زلف تو مرا به شدت میسوزاند و بیوقفه از تماشای تو غافل نیستم.
رشته نسبت بی پا و سران همتاب است
گرهی نیست به زلفش که مرا در دل نیست
هوش مصنوعی: رشتهٔ پیوند بین پا و سران به طور یکسان و هماهنگ است و هیچ گرهای در موهای او وجود ندارد که در دل من نیست.
سیل ویرانه ام، آرام نمی دانم چیست
هیچ سنگی به ره من بتر از منزل نیست
هوش مصنوعی: من مانند سیلی هستم که ویرانی به بار میآورد و نمیدانم چه مسألهای در درون من وجود دارد. هیچ سنگی در مسیر من بدتر از این نیست که مانع از رسیدن به منزل شود.
جوش عشق است که در ظرف نگنجد، ورنه
ساغر بحر زیاد از دهن ساحل نیست
هوش مصنوعی: عشق چنان شور و هیجانی دارد که نمیتوان آن را محدود کرد و در ظرفی جای داد. در حقیقت، دریای عشق بیپایان است و نمیتوان به راحتی آن را در سطل یا ظرفی گنجاند.
خطر قلزم هستی، گل خودکامیهاست
نیست یک موج که در بحر رضا ساحل نیست
هوش مصنوعی: در مرز وجود خطراتی وجود دارد که خودخواهیها و خودکامگیها همانند یک دریا میباشند. این خطر تنها به یک موج در دریای رضایت محدود نمیشود و شرایطی را ایجاد میکند که ساحل آرامش را از بین میبرد.
گرد هستی اگر از پیش نظر برخیزد
رهروی نیست درین راه که در منزل نیست
هوش مصنوعی: اگر وجود و هستی از دید فرار کند، در این مسیر هیچ مسافری وجود ندارد، چرا که در این سفر، مقصدی نیست.
چند صائب جگر خود خوری از فکر سخن؟
جز دل چاک، قلم را ز سخن حاصل نیست
هوش مصنوعی: چند بار باید به خاطر نگرانی از سخن، خودت را آزار دهی؟ جز اینکه دلتنگ و غمگین باشی، هیچ سودی از نوشتن نصیبت نخواهد شد.