گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۹۶

کعبه و بتکده سنگ ره اهل دل نیست
رشته راه طلب را گره منزل نیست
گل فتاده است به چشم تو ز غفلت، ورنه
غنچه ای نیست درین باغ که صاحبدل نیست
نقد آسایش دل در گره سوختن است
وای بر جای سپندی که درین محفل نیست
بستن چشم مرا از دو جهان فارغ کرد
تخته نقش بود آینه چون در گل نیست
دام را غفلت نخجیر رساند به مراد
دانه پوچ است اگر صید ز خود غافل نیست
دیده شوق مرا مرگ جواهر داروست
پرده خواب میان من و او حایل نیست
سینه ای نیست کز او بوی دلی بتوان یافت
غیر مشتی صدف پوچ درین ساحل نیست
خبر ساقی مجلس ز که پرسم صائب؟
هیچ کس نیست درین بزم که لایعقل نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کعبه و بتکده سنگ ره اهل دل نیست
رشته راه طلب را گره منزل نیست
هوش مصنوعی: کعبه و بتکده، هر دو مکان‌هایی هستند که اهل دل و عاشقان واقعی در آنجا به دنبال راه خود نمی‌گردند؛ زیرا هیچ‌یک از آن‌ها نشان‌دهنده‌ی مسیر واقعی جستجوی حقیقت و مقصد نهایی نیستند.
گل فتاده است به چشم تو ز غفلت، ورنه
غنچه ای نیست درین باغ که صاحبدل نیست
هوش مصنوعی: گل به خاطر بی‌توجهی تو در چشمت افتاده است، در حالی که در این باغ هیچ غنچه‌ای وجود ندارد که انسانی با دل و احساس به آن توجه کند.
نقد آسایش دل در گره سوختن است
وای بر جای سپندی که درین محفل نیست
هوش مصنوعی: آرامش دل در آتش سوختن خلاصه می‌شود، افسوس بر مکانی که در این جمع، رد پایی از محبت و دوستی نیست.
بستن چشم مرا از دو جهان فارغ کرد
تخته نقش بود آینه چون در گل نیست
هوش مصنوعی: بستن چشم من مرا از دو جهان بی‌نیاز کرد. آینه‌ای که در گل وجود ندارد، همچون تخته‌ای از نقش است.
دام را غفلت نخجیر رساند به مراد
دانه پوچ است اگر صید ز خود غافل نیست
هوش مصنوعی: اگر کسی در شکار غافل باشد، به راحتی به دام می‌افتد؛ اما اگر شکارچی نسبت به خطرات آگاه باشد، حتی اگر دانه‌ای بی‌ارزش باشد، می‌تواند به هدف خود برسد.
دیده شوق مرا مرگ جواهر داروست
پرده خواب میان من و او حایل نیست
هوش مصنوعی: چشم طمع من به زیبایی او به اندازه‌ای است که حتی مرگ هم نمی‌تواند مانع دیدار من با او شود و هیچ پرده‌ای بین من و محبوبم وجود ندارد.
سینه ای نیست کز او بوی دلی بتوان یافت
غیر مشتی صدف پوچ درین ساحل نیست
هوش مصنوعی: هیچ سینه‌ای وجود ندارد که بتوان از آن بوی دل و احساسات را استشمام کرد. در این سواحل، تنها یک مشت صدف بی‌ارزش پیدا می‌شود.
خبر ساقی مجلس ز که پرسم صائب؟
هیچ کس نیست درین بزم که لایعقل نیست
هوش مصنوعی: در این مجلس هیچ‌کس نیست که از شراب و لذت‌های آن نتواند استفاده کند و همگی در حال شادی و سرخوشی هستند. بنابراین، اگر بخواهم از کسی درباره ساقی بپرسم، نمی‌دانم از چه کسی بپرسم چون همه در حال مستی و بی‌خبری به سر می‌برند.