گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۹۴

خار در دیده آن کس که طلبکارش نیست
خاک در کاسه آن سر که هوادارش نیست
گرچه خط سیهش دست نداده است به هم
کسری نیست که در حلقه زنارش نیست
چه خبر از دل صد پاره ما خواهد داشت؟
مست نازی که خبر از گل دستارش نیست
گوش آن شاخ گل از آب گهر سنگین است
خبر از ناله مرغان گرفتارش نیست
ساده لوحی که ستاند نظر از شبنم وام
خبر از نازکی آن گل رخسارش نیست
ماه کنعان گهر خود به خریدار رساند
یوسف ماست که پروای خریدارش نیست
گرچه جان تازه کند چاشنی آب حیات
به گلو سوزی شمشیر گهربارش نیست
غم دنیا نخورد هر که دل و دین درباخت
آن که سر داد درین ره غم دستارش نیست
سایه بال هما پرده خوابش گردد
هر که در سر هوس دولت بیدارش نیست
نفس پاک ازان سینه طلب کن صائب
که غباری ز جهان بر دل افگارش نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خار در دیده آن کس که طلبکارش نیست
خاک در کاسه آن سر که هوادارش نیست
هوش مصنوعی: خاری در چشم کسی که از او توقعی ندارد وجود ندارد و خاک در ظرف کسی که هوادار او نیست، نخواهد بود.
گرچه خط سیهش دست نداده است به هم
کسری نیست که در حلقه زنارش نیست
هوش مصنوعی: اگرچه خط سیاه او به دست کسی نیامده، اما کمرنگی نیست که در دایره زیبایی اش وجود نداشته باشد.
چه خبر از دل صد پاره ما خواهد داشت؟
مست نازی که خبر از گل دستارش نیست
هوش مصنوعی: چه کسی حال دل شکسته ما را خواهد فهمید؟ وقتی کسی که غرق در شادی است، حتی از زیبایی گل کنار خود بی‌خبر است.
گوش آن شاخ گل از آب گهر سنگین است
خبر از ناله مرغان گرفتارش نیست
هوش مصنوعی: گوش آن شاخه گل پر از قطره‌های سنگین آب است و به همین دلیل از ناله‌ی پرندگان گرفتار بی‌خبر است.
ساده لوحی که ستاند نظر از شبنم وام
خبر از نازکی آن گل رخسارش نیست
هوش مصنوعی: کسی که به زیبایی ظاهری و زودگذر مانند شبنم دقت می‌کند، نمی‌داند که زیبایی واقعی از نازکی و ظرافت خود آن گل نشات می‌گیرد.
ماه کنعان گهر خود به خریدار رساند
یوسف ماست که پروای خریدارش نیست
هوش مصنوعی: ماه کنعان، جواهری ارزشمند را به فروشنده‌ای می‌دهد که نیازی به نگرانی درباره خریدارش ندارد، زیرا یوسف ما همانند آن جواهر است و به خودی خود ارزشمند است.
گرچه جان تازه کند چاشنی آب حیات
به گلو سوزی شمشیر گهربارش نیست
هوش مصنوعی: اگرچه آب حیات می‌تواند جان تازه‌ای به انسان ببخشد، اما در برابر درد و رنجی که شمشیر گرانبها به جان می‌زند، بی‌اثر است.
غم دنیا نخورد هر که دل و دین درباخت
آن که سر داد درین ره غم دستارش نیست
هوش مصنوعی: کسی که دل و ایمانش را در راه حق فدای عشق کند، نباید نگران غم و غصه‌های دنیا باشد. زیرا آنکه جانش را در این مسیر گذاشته، دیگر نباید به مسائل دنیوی فکر کند و نگرانی‌ای ندارد.
سایه بال هما پرده خوابش گردد
هر که در سر هوس دولت بیدارش نیست
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش آرزوی سلطنت و قدرت داشته باشد، اما در واقع بیدار و هوشیار نباشد، سایه بال هما (پرنده‌ای نمادین از خوشبختی و کامیابی) بر او می‌افتد و او را در خواب و غفلت نگه می‌دارد.
نفس پاک ازان سینه طلب کن صائب
که غباری ز جهان بر دل افگارش نیست
هوش مصنوعی: از دل انسان خالصی را بخواه که هیچ آلودگی از دنیا بر دلش نمانده است.