گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۹۱

خاک در کاسه آن سر که در او سودا نیست
خار در پرده آن چشم که خونپالانیست
خودنمایی نبود شیوه ارباب طلب
آتش قافله ریگ روان پیدا نیست
هر که را می نگرم نعل در آتش دارد
نقطه در دایره شوق تو پا بر جا نیست
پیرو عقل به صد قافله تنها باشد
رهرو عشق اگر فرد بود تنها نیست
طعمه آه شدم چون جگر شمع و هنوز
اثر روشنی صبح اثر پیدا نیست
کشت ما را سلم، برق فنا سوخته است
خرمن ما گره خاطر این صحرا نیست
از لب خشک و دل آبله فرسود صدف
می توان یافت که نم در جگر دریا نیست
داغم از جلوه بالای پریشان سیرش
بار دل بردهد آن سرو که پا بر جا نیست
ما پریشان نظران خود گره کار خودیم
این چه حرف است که سررشته به دست ما نیست
عالمی مست و خرابند ز فکر صائب
جوش ارباب سخن هیچ کم از صهبا نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خاک در کاسه آن سر که در او سودا نیست
خار در پرده آن چشم که خونپالانیست
هوش مصنوعی: اگر در انتهای کار و زندگی انسانی، هیچ هدف و آرزویی نباشد، آن وجود به مانند خاکی بی‌ارزش و بی‌فایده می‌شود. همچنین اگر در چشمی که توانایی دیدن زیبایی‌ها و عمق احساسات را ندارد، نه تنها چیز خاصی دیده نمی‌شود بلکه به نوعی غم و درد وجود دارد، آن چشم هم مانند خاری است که جز آزار و زحمت چیزی ندارد.
خودنمایی نبود شیوه ارباب طلب
آتش قافله ریگ روان پیدا نیست
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به بیان این نکته می‌پردازد که در وضعیت‌های پرچالش و سخت، خودخواهی و نمایشگری قابل قبول نیست و کسانی که در جستجوی هدف‌های بزرگند باید در زیر سایه مشکلات، صبوری و استقامت داشته باشند. در واقع، در این مسیر، نشانه‌های واضحی از وجود خطر و مشکل قابل دیدن نیست و این عدم‌نما، می‌تواند به معنای عمق چالش‌ها و پیچیدگی‌های مسیر باشد.
هر که را می نگرم نعل در آتش دارد
نقطه در دایره شوق تو پا بر جا نیست
هوش مصنوعی: هر کسی را که می‌بینم در حال سر و کله زدن با چالش‌ها و مشکلات است، در حالی که عشق تو در قلبم ثابت و پایدار است.
پیرو عقل به صد قافله تنها باشد
رهرو عشق اگر فرد بود تنها نیست
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال عقل و درایت باشد، ممکن است با تنهایی و عدم همراهی مواجه شود، اما عاشق واقعی حتی اگر تنها باشد، هرگز حس تنهایی نمی‌کند و همیشه در مسیر عشق پیشرفت می‌کند.
طعمه آه شدم چون جگر شمع و هنوز
اثر روشنی صبح اثر پیدا نیست
هوش مصنوعی: من چون جگر شمع در انتظار سپیده‌دم، در حسرت واندوه غرق شده‌ام و هنوز نشانی از روشنی صبح به چشم نمی‌خورد.
کشت ما را سلم، برق فنا سوخته است
خرمن ما گره خاطر این صحرا نیست
هوش مصنوعی: کشت ما از بین رفته و نابود شده است، مانند اینکه آتش در خرمن ما شعله‌ور شده باشد. در این بیابان، دل‌نگرانی و غم به ما چسبیده است.
از لب خشک و دل آبله فرسود صدف
می توان یافت که نم در جگر دریا نیست
هوش مصنوعی: می‌توان از صدفی که لب‌هایش خشک و دلش زخم دارد، صدفی پیدا کرد که در دل دریا هیچ رطوبتی وجود ندارد.
داغم از جلوه بالای پریشان سیرش
بار دل بردهد آن سرو که پا بر جا نیست
هوش مصنوعی: دلم به خاطر زیبایی و حضور آن پریشان حال به شدت آزرده است، و آن درخت سرو که ایستاده نیست، بار سنگینی از غم را به دوش می‌کشد.
ما پریشان نظران خود گره کار خودیم
این چه حرف است که سررشته به دست ما نیست
هوش مصنوعی: ما افرادی هستیم که در نگرش و اندیشه خود سرگردانیم و مسئولیت و مشکلات خود را نمی‌توانیم به درستی مدیریت کنیم. این چه سخنی است که ما کنترل کارهایمان را در دست نداریم؟
عالمی مست و خرابند ز فکر صائب
جوش ارباب سخن هیچ کم از صهبا نیست
هوش مصنوعی: جهانی از اهل علم و ادب در حال شگفتی و خوشحالی هستند، و این حالتی که دارند به خاطر اندیشه‌های عمیق و زیبای شاعران است. این حالت هیچ تفاوتی با حالتی که تحت تأثیر نوشیدنی‌های مست‌کننده داریم، ندارد.