غزل شمارهٔ ۱۵۷
شد گرفتاری فزون در روزگار خط مرا
خاک دامنگیر شد آخر غبار خط مرا
خط آزادی طمع زان خط مشکین داشتم
ابجد مشق جنون شد نوبهار خط مرا
گوهر شهوار را گرد یتیمی کیمیاست
نیست بر خاطر غبار از رهگذار خط مرا
آنچنان کز سرمه گیرد روشنایی دیده ها
می شود آیینه روشن از غبار خط مرا
چون قلم از هستی من هست تا بندی به جا
نیست آزادی ز دام دل شکار خط مرا
زشت می آیم به چشم خویش از بی جوهری
در جگر روزی که نبود خارخار خط مرا
سر نمی پیچم ز خط، تیغم اگر بر سر نهند
چون قلم تا چاک دل شد رازدار خط مرا
دوربینان از دعا دارند بر آمین نظر
در کمند زلف دارد انتظار خط مرا
نیست صائب بردم جان بخش عیسی چشم من
زنده می دارد نسیم مشکبار خط مرا
غزل شمارهٔ ۱۵۶: نیست ممکن بر گرفتن دیده از رویش مراغزل شمارهٔ ۱۵۸: از بهار افزود شور عشق چون بلبل مرا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شد گرفتاری فزون در روزگار خط مرا
خاک دامنگیر شد آخر غبار خط مرا
هوش مصنوعی: در روزگار غم و اندوه، مشکلات و گرفتاریها بر من چیره شده است و حالا نشانههایی که به جا گذاشتهام، مثل خاک و غباری بر زندگیام نشسته است.
خط آزادی طمع زان خط مشکین داشتم
ابجد مشق جنون شد نوبهار خط مرا
هوش مصنوعی: من در آرزوی آزادی از آن خط سیاه داشتم، اما حالا نوشتههایم به نشانهای از جنون تبدیل شده و خط من در فصل نو بهاری است.
گوهر شهوار را گرد یتیمی کیمیاست
نیست بر خاطر غبار از رهگذار خط مرا
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به ارزش و اهمیت غم و اندوه اشاره دارد و میگوید که حتی گرانبهاترین چیزها نیز در برابر تنهایی و یتیمی بیارزش میشوند. او همچنین به تجربیات و خاطرات خود اشاره میکند که همچون غباری بر ذهنش نشستهاند و به سادگی محو نمیشوند. به طور کلی، این شعر احساساتی عمیق از تنهایی و اثرات آن را نشان میدهد.
آنچنان کز سرمه گیرد روشنایی دیده ها
می شود آیینه روشن از غبار خط مرا
هوش مصنوعی: چنانچه سرمه باعث روشنی چشمها میشود، اثر خط من هم باعث میشود آیینه از گرد و غبار پاک و روشن گردد.
چون قلم از هستی من هست تا بندی به جا
نیست آزادی ز دام دل شکار خط مرا
هوش مصنوعی: وقتی که قلم در دست من است و از وجود من نشأت میگیرد، هیچ قیدی وجود ندارد و من کاملاً آزاد هستم. دل من همچون صید در دام نوشتههایم، آزادانه پرواز میکند.
زشت می آیم به چشم خویش از بی جوهری
در جگر روزی که نبود خارخار خط مرا
هوش مصنوعی: من از خودم و درونم احساس ناراحتی میکنم، چون در درونم هیچ ارزش و جوهری وجود ندارد؛ روزی که نتوانستم تصویری از خودم را که با زخمها و نواقصش همراه است، به دیگران نشان دهم.
سر نمی پیچم ز خط، تیغم اگر بر سر نهند
چون قلم تا چاک دل شد رازدار خط مرا
هوش مصنوعی: من از خطی که بر روی کاغذ نوشته شده، دور نمیشوم، حتی اگر تیغی بر سرم بگذارند. زیرا وقتی دل من چاک میخورد، راز آن خط را به خوبی میدانم.
دوربینان از دعا دارند بر آمین نظر
در کمند زلف دارد انتظار خط مرا
هوش مصنوعی: نگاه دوربینها به دعا معطوف است و در انتظار است که با زلفش مرا در کمند بیندازد.
نیست صائب بردم جان بخش عیسی چشم من
زنده می دارد نسیم مشکبار خط مرا
هوش مصنوعی: چشمان من با نسیم عطرآگین زندگی میگیرند و روح من را شادی میبخشند، همچون روحافزایی که عیسی به انسان میدهد.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۵۷ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1399/04/06 19:07
مظفر محمدی الموتی خشکچالی
مصراع اول بیت آخر، به شکل ذیل، صحیح است:
نیست، صائب، بر «دَمِ» جان بخش عیسی چشم من

صائب