غزل شمارهٔ ۱۵۳۸
دل من تیره ز بسیاری گفتار شده است
زین پریشان نفس آیینه من تار شده است
چون سیه روی نباشم، که ز بیمغزی ها
مد عمرم چو قلم صرف به گفتار شده است
همچو رهزن به دلش دیدن منزل بارست
هر که را درد طلب قافله سالار شده است
هست آگاه ز محرومی من از دیدار
طفل شوخی که تهیدست ز گلزار شده است
می گدازد چو مه چارده از دیده شور
ساغر هر که درین میکده سرشار شده است
نیست از دوزخم اندیشه که از شرم گناه
هر سر مو به تنم ابر گهربار شده است
چون سپندست سویدا به دلم بی آرام
خال تا گوشه نشین دهن یار شده است
تن به تسلیم و رضا ده که ازین خوش نفسان
خار در پیرهن من گل بی خار شده است
صائب از سنگ ملامت گله ای نیست مرا
کبک من مست ازین دامن کهسار شده است
غزل شمارهٔ ۱۵۳۷: موج خط حلقه بر آن عارض گلگون زده استغزل شمارهٔ ۱۵۳۹: دل شب وصل تو از صبح مکدر شده است
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل من تیره ز بسیاری گفتار شده است
زین پریشان نفس آیینه من تار شده است
هوش مصنوعی: دل من به خاطر حرفهای زیاد، تیره و ناخوش است و حالا که این همه در هم و برهمی در وجودم هست، آینهی وجودم هم تار و کدر شده است.
چون سیه روی نباشم، که ز بیمغزی ها
مد عمرم چو قلم صرف به گفتار شده است
هوش مصنوعی: اگر سیاهرو نباشم، به این معنی که در دلم غم و اندوه حاکم باشد، عمرم مانند قلمی صرف گفتار و کلمات میشود، بدون اینکه حقیقتی در آن نهفته باشد.
همچو رهزن به دلش دیدن منزل بارست
هر که را درد طلب قافله سالار شده است
هوش مصنوعی: هر که در جستجوی چیزی ارزشمند باشد، مانند دزدی است که از دور به خانهای نگاه میکند. او در دلش میداند که برای رسیدن به هدفش باید رنج بکشید و سختیها را تحمل کند.
هست آگاه ز محرومی من از دیدار
طفل شوخی که تهیدست ز گلزار شده است
هوش مصنوعی: من از دوری و بیخبری از دیدار فرزند شوخیام آگاه هستم، زیرا او در حال حاضر از گلستان بیبهره مانده است.
می گدازد چو مه چارده از دیده شور
ساغر هر که درین میکده سرشار شده است
هوش مصنوعی: چهرهی زیبای او مانند ماه شب چهارده میدرخشد و هر کسی که در این میکده از عشق و شوری سرشار شده، مانند او غمگین و در هم شکسته است.
نیست از دوزخم اندیشه که از شرم گناه
هر سر مو به تنم ابر گهربار شده است
هوش مصنوعی: به خاطر شرمساری از گناهانم، حتی فکر به عذاب جهنم هم در ذهنم نیست و هر رشته موی بدنم تحت تاثیر احساساتم مانند ابر پر از قطرات اشک شده است.
چون سپندست سویدا به دلم بی آرام
خال تا گوشه نشین دهن یار شده است
هوش مصنوعی: دل من بهقدری مشغول و نا آرام است که مانند آتش سوخته میشود، زیرا نشانه عشق در دلم به وجود آمده و باعث شده که حتی سکوت و کنارهگیری هم حس عمیق دلبستگی و علاقه را در من ببینم.
تن به تسلیم و رضا ده که ازین خوش نفسان
خار در پیرهن من گل بی خار شده است
هوش مصنوعی: بدنت را تسلیم و راضی کن، زیرا از این خوشیهای بیپایه، زهرهام حسن پیدا کرده که به خاطر آن، دنیا برایم زیبا و بیدردسر شده است.
صائب از سنگ ملامت گله ای نیست مرا
کبک من مست ازین دامن کهسار شده است
هوش مصنوعی: من از سنگپرانی و انتقادات دیگران دلخور نیستم، زیرا پرندهام، و از زیبایی و جذابیت این کوهستان مست و شگفتزدهام.