گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۳۷

موج خط حلقه بر آن عارض گلگون زده است
جوهر از آینه حسن تو بیرون زده است
خط مشکین تو بسیار به خود پیچیده است
تا بر آن عارض گلرنگ شبیخون زده است
بی نیازست ز خلق آن که رسیده است به حق
فارغ از لفظ بود هر که به مضمون زده است
داغم از لاله که از صبح ازل کاسه خویش
از دل خاک برآورده و در خون زده است
پرده چشم غزال است سیه خانه او
آن پریزاد که راه دل مجنون زده است
موج دریای ملال است مه عید فلک
پی این نعل مگیرید که وارون زده است
تا قیامت دهد از سلطنت مجنون یاد
سکه داغ که بر لاله هامون زده است
عزت داغ جنون دار که فرمانده عقل
بوسه از دور بر این مهر همایون زده است
می شمارند کنون بیخبران باد سموم
از جگر هر نفس گرم که مجنون زده است
نیست در وادی مجنون اثر از نقش سراب
موج بیتابی عشق است که بیرون زده است
نیست یک جلوه کم از شاهد معنی صائب
که ره فاخته یک مصرع موزون زده است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

موج خط حلقه بر آن عارض گلگون زده است
جوهر از آینه حسن تو بیرون زده است
هوش مصنوعی: موج خطی زیبا بر صورت گلگون تو افتاده و از آینه زیبایی‌ات جلوه‌گری می‌کند.
خط مشکین تو بسیار به خود پیچیده است
تا بر آن عارض گلرنگ شبیخون زده است
هوش مصنوعی: موهای سیاه تو بسیار زیبا و پیچیده به نظر می‌رسند، گویی که رنگ گل‌های زیبا بر روی آن‌ها افتاده است.
بی نیازست ز خلق آن که رسیده است به حق
فارغ از لفظ بود هر که به مضمون زده است
هوش مصنوعی: کسی که به حقیقت و واقعیت دست یافته است، از نیاز به دیگران بی‌نیاز است. آن شخص که به عمق معنا و مضمون رسیده، دیگر به الفاظ و کلمات وابسته نیست.
داغم از لاله که از صبح ازل کاسه خویش
از دل خاک برآورده و در خون زده است
هوش مصنوعی: دلم از لاله می‌سوزد، چرا که از ابتدای آفرینش، این گل زیبا سر از خاک درآورده و بر تن خود را به رنگ خون آغشته کرده است.
پرده چشم غزال است سیه خانه او
آن پریزاد که راه دل مجنون زده است
هوش مصنوعی: پرده‌ای که در چشم غزال وجود دارد، به منزله‌ی خانه‌ای سیاه و تاریک است که آن پری خاص، راه دل مجنون را به سوی خود کشانده است.
موج دریای ملال است مه عید فلک
پی این نعل مگیرید که وارون زده است
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تلاطم و ناآرامی دریا اشاره می‌کند و از آن به عنوان سمبلی از افسردگی و بی‌حوصلگی یاد می‌کند. همچنین به نظر می‌رسد که ناله و ناامیدی در دل این تغییرات نهفته است. در نهایت، شاعر از ما می‌خواهد به تغییرات و چرخش‌های زندگی توجه کنیم و هوشیار باشیم، زیرا ممکن است در مسیر زندگی دچار تغییراتی شویم که بر خلاف انتظار ما پیش می‌رود.
تا قیامت دهد از سلطنت مجنون یاد
سکه داغ که بر لاله هامون زده است
هوش مصنوعی: تا ابد به یاد خواهند آورد سلطنت مجنون را، مانند سکه‌ای که بر روی لاله‌های هامون نقش بسته است.
عزت داغ جنون دار که فرمانده عقل
بوسه از دور بر این مهر همایون زده است
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که قدر و منزلت عشق و احساسات شدید را بشناس؛ چرا که حتی عقل و اندیشه هم از دور به این عشق بزرگ احترام می‌گذارد و آن را تحسین می‌کند.
می شمارند کنون بیخبران باد سموم
از جگر هر نفس گرم که مجنون زده است
هوش مصنوعی: اکنون افرادی که بی‌خبر هستند، به شمارش می‌نشینند، در حالی که باد داغ وزیده، از دل هر نفس گرم یادآور مجنون است.
نیست در وادی مجنون اثر از نقش سراب
موج بیتابی عشق است که بیرون زده است
هوش مصنوعی: در دنیای مجنون هیچ نشانی از خیال و توهم وجود ندارد؛ این تصویر از عشق است که به وضوح و با شدت فزونی نمایان شده است.
نیست یک جلوه کم از شاهد معنی صائب
که ره فاخته یک مصرع موزون زده است
هوش مصنوعی: هیچ جلوه‌ای کمتر از زیبایی واقعی وجود ندارد، چرا که فاخته نیز در یک خط موزون آواز خوانده است.