گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۳۹

دل شب وصل تو از صبح مکدر شده است
عیش من تلخ ازین قند مکرر شده است
چه شکایت کنم از گرمی صحرای طلب؟
من که هر آبله ام چشمه کوثر شده است
به سکندر ندهد قطره آبی، هر چند
خضر سیراب ز اقبال سکندر شده است
پشت بر عالم صورت چو کند ساده شود
خانه آینه هر چند مصور شده است
دل افسرده ندارد خبر از شورش عشق
بحر دورست ازان قطره که گوهر شده است
هر که عاقل شود ایمن ز ملامت گردد
نخورد سنگ بر آن نخل که بی بر شده است
دهنی تلخ کند گاه ز شکر، ورنه
مور ما دلزده از صحبت شکر شده است
پیش دریا مگشا لب که ازین حسن ادب
صدف از گوهر شهوار توانگر شده است
داغ محرومی دریاست تعین صائب
جای رحم است بر آن قطره که گوهر شده است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل شب وصل تو از صبح مکدر شده است
عیش من تلخ ازین قند مکرر شده است
هوش مصنوعی: دل شب که زمان وصال تو بود، اکنون از سپیده‌دمی که به ماجرای جدایی منجر شده، غمگین و سیاه شده است. شادی من هم از این بارها و بارها تکرار شدن تلخی ناشی از جدایی به تلخی گراییده است.
چه شکایت کنم از گرمی صحرای طلب؟
من که هر آبله ام چشمه کوثر شده است
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از شدت و دشواری‌های مسیر جستجوی حقیقت و طلبِ نیازهای خود شکایت می‌کند. اما با این حال، او به این نتیجه می‌رسد که هر غم و رنجی که تجربه کرده، به نوعی باعث شده که او به طراوت و زندگی جدیدی دست پیدا کند. به عبارتی، هر مشکل و چالشی که با آن روبه‌رو شده، به مانند چشمه‌ای از رحمت و نیکی برای او بوده است.
به سکندر ندهد قطره آبی، هر چند
خضر سیراب ز اقبال سکندر شده است
هوش مصنوعی: با وجود اینکه سکندر به موفقیت‌های زیادی دست یافته و مانند خضر که از آب حیات بهره‌مند شده، هیچ چیز نمی‌تواند او را سیراب کند، حتی یک قطره آب هم در اختیارش قرار نمی‌گیرد.
پشت بر عالم صورت چو کند ساده شود
خانه آینه هر چند مصور شده است
هوش مصنوعی: وقتی که به دنیای ظاهر و شکل‌ها پشت کنیم و به سادگی نگاه کنیم، خانه آینه‌ای که در خود داریم، حتی اگر پر از تصاویری باشد، خالی و بی‌نقش می‌شود.
دل افسرده ندارد خبر از شورش عشق
بحر دورست ازان قطره که گوهر شده است
هوش مصنوعی: دل غمگین از شور و هیجان عشق بی‌خبر است؛ مانند آن است که یک قطره به تنهایی دریای وسیع را نبیند.
هر که عاقل شود ایمن ز ملامت گردد
نخورد سنگ بر آن نخل که بی بر شده است
هوش مصنوعی: هر کسی که خردمند و عاقل باشد، از سرزنش‌ها در امان می‌ماند. درخت نخل هم که بی‌ثمر و بدون میوه است، سنگ نمی‌خورد.
دهنی تلخ کند گاه ز شکر، ورنه
مور ما دلزده از صحبت شکر شده است
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، شیرینی می‌تواند طعمی تلخ به همراه داشته باشد، وگرنه مورچه‌ای که با شکر آشنا شده، دیگر از آن دلزده شده است.
پیش دریا مگشا لب که ازین حسن ادب
صدف از گوهر شهوار توانگر شده است
هوش مصنوعی: لب‌های خود را در برابر دریا باز نکن، زیرا این زیبایی و شایستگی باعث شده است که صدف‌ها از جواهرات پرشکوه و باارزش شوند.
داغ محرومی دریاست تعین صائب
جای رحم است بر آن قطره که گوهر شده است
هوش مصنوعی: درد و رنج ناشی از بی‌توجهی به احساسات و نیازهای عاطفی، مانند دریایی عمیق و وسیع است. در این میان، احساساتی که به شدت تحت تاثیر قرار گرفته‌اند، شبیه به مرواریدی هستند که در قطره‌ای به وجود آمده‌اند. این نشان می‌دهد که تنهایی و احساس طرد، می‌تواند به زیبایی‌های درونی منجر شود، اما همچنان نیاز به محبت و پذیرش دارد.