غزل شمارهٔ ۱۵۲۳
هر طرف روی نهی باده جان ریخته است
این چه فیض است که در دیر مغان ریخته است
هر کجا فاخته ای هست درین سبز چمن
بال در جستن آن سرو روان ریخته است
سهل مشمار عدو را که مکرر در رزم
دهن تیغ من از آب روان ریخته است
نخل شمع است خزان دیده و از یکرنگی
بال پروانه چو اوراق خزان ریخته است
در بیابان طلب راهبری حاجت نیست
گوهر آبله چون ریگ روان ریخته است
غم خود خور تو که در کلبه ما بی برگان
برگ عیش است که چون برگ خزان ریخته است
نگرانم که چسان پای گذارم به زمین
بس که هر سو دل و چشم نگران ریخته است
هیچ جا نیست که در خاک نباشد تیغی
بس که بر روی زمین تیغ زبان ریخته است
چون به دامن نکشم پای، که در دامن خاک
هر جا پای نهی شیره جان ریخته است
تا تو شیرازه اش از طول امل می سازی
دفتر عمر چو اوراق خزان ریخته است
صفحه خاک سراسر شکرستان شده است
کلک صائب شکر از بس ز بیان ریخته است
غزل شمارهٔ ۱۵۲۲: آن که در جام خضر آب بقا ریخته استغزل شمارهٔ ۱۵۲۴: همچو زنجیر به هم ناله ما پیوسته است
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر طرف روی نهی باده جان ریخته است
این چه فیض است که در دیر مغان ریخته است
هوش مصنوعی: در هر سو که نگاه میکنم، باده زندگی به راه است. این چه برکتی است که در میخانهها پخش شده و همه جا حضور دارد؟
هر کجا فاخته ای هست درین سبز چمن
بال در جستن آن سرو روان ریخته است
هوش مصنوعی: هر جا که فاختهای در این چمنهای سبز وجود دارد، آن سرو بلند و زیبا پرواز کرده است.
سهل مشمار عدو را که مکرر در رزم
دهن تیغ من از آب روان ریخته است
هوش مصنوعی: دشمن را دست کم نگیر، زیرا او بارها در میدان نبرد، خونش به خاطر ضربهی شمشیر من به زمین ریخته است.
نخل شمع است خزان دیده و از یکرنگی
بال پروانه چو اوراق خزان ریخته است
هوش مصنوعی: نخل مانند شمع است که در فصل پاییز نورش کمرنگ شده و از یکنواختی بالهای پروانه، برگهای پاییزی متلاشی شدهاند.
در بیابان طلب راهبری حاجت نیست
گوهر آبله چون ریگ روان ریخته است
هوش مصنوعی: در بیابان نیاز به راهنما نیست، چون مانند ریگهای روان، گوهری از آبله وجود دارد.
غم خود خور تو که در کلبه ما بی برگان
برگ عیش است که چون برگ خزان ریخته است
هوش مصنوعی: غصه خود را بخور که در خانه ما خبری از خوشحالی نیست، زیرا این شادی مانند برگهای پاییز فروریخته و رفته است.
نگرانم که چسان پای گذارم به زمین
بس که هر سو دل و چشم نگران ریخته است
هوش مصنوعی: بسیار نگرانم که چگونه پا بر زمین بگذارم، زیرا در هر طرف، دل و چشمان نگران دیده میشود.
هیچ جا نیست که در خاک نباشد تیغی
بس که بر روی زمین تیغ زبان ریخته است
هوش مصنوعی: در هیچ مکانی نیست که در خاک تیغی وجود نداشته باشد، چرا که به اندازه کافی بر روی زمین، تیغ زبان و سخن افکنده شده است.
چون به دامن نکشم پای، که در دامن خاک
هر جا پای نهی شیره جان ریخته است
هوش مصنوعی: وقتی پاهایم را به دامن خاک نسپارم، هر کجا که قدم بگذارم، زندگیام به زمین ریخته است.
تا تو شیرازه اش از طول امل می سازی
دفتر عمر چو اوراق خزان ریخته است
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو به زندگیات نظم و ترتیب بدهی و آن را به شکل مثبتی درآوری، عمرت مانند برگهای پاییزی که ریختهاند، به هدر خواهد رفت.
صفحه خاک سراسر شکرستان شده است
کلک صائب شکر از بس ز بیان ریخته است
هوش مصنوعی: زمین به قدری شگفتانگیز و شیرین شده است که همه جا مانند یک باغ شکر است. این لحن شیرین و دلپذیر از نوشتار شاعر صائب نشأت میگیرد و به خاطر زیبایی عبارتهایش، همه جا پر شده است.