غزل شمارهٔ ۱۵۱۶
بند و زندان گرامی گهران از جاه است
یوسف ما به عزیزی چو رسد در چاه است
راستان از سخن خویش نگردند به تیغ
شمع تا کشته شدن با همه کس همراه است
هر قدر جامه او بر قد سروست دراز
جامه سرو سهی بر قد او کوتاه است
به چه امید کسی از وطن آید بیرون؟
منزل اول یوسف چو درین ره چاه است
خال شبرنگ بر آن گوشه ابرو صائب
عارفان را به نظر نقطه بسم الله است
غزل شمارهٔ ۱۵۱۵: هر که از حمد تو خاموش نگردد دم ازوستغزل شمارهٔ ۱۵۱۷: هر قدم سست کی از وادی ما آگاه است؟
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بند و زندان گرامی گهران از جاه است
یوسف ما به عزیزی چو رسد در چاه است
هوش مصنوعی: محل و مقام ارزشمند سنگهای قیمتی به خاطر موقعیتشان است، اما یوسف ما وقتی به چاه میافتد، در مقام و عزت خود نخواهد بود.
راستان از سخن خویش نگردند به تیغ
شمع تا کشته شدن با همه کس همراه است
هوش مصنوعی: راستگفتاران به خاطر سخنان خود به راحتی از آن نمیگذرند، چرا که دوستی و همراهی با دیگران در این مسیر به معنی پذیرش دشواریها و خطرات است.
هر قدر جامه او بر قد سروست دراز
جامه سرو سهی بر قد او کوتاه است
هوش مصنوعی: به هر اندازه که لباس او به زیبایی و بلندی سرو است، لباس سرو نیز به تناسب قامت او کوتاه به نظر میرسد.
به چه امید کسی از وطن آید بیرون؟
منزل اول یوسف چو درین ره چاه است
هوش مصنوعی: چگونه میتوان امیدوار بود که کسی از وطنش خارج شود وقتی که در مسیر نخستین، مانند داستان یوسف، چاله و ناکامی وجود دارد؟
خال شبرنگ بر آن گوشه ابرو صائب
عارفان را به نظر نقطه بسم الله است
هوش مصنوعی: خال زیبای روی ابرو به عنوان نشانی از آغاز و جذابیت خاصی در نظر عارفان تلقی میشود.