گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۱

می کشد خاطر به جا و منزل دیگر مرا
چرخ گویا ساخت از آب و گل دیگر مرا
عمر شد در گوشمالم صرف، گویا روزگار
می کند ساز از برای محفل دیگر مرا
گرچه در ظاهر چو مجنون رو به حی آورده ام
نیست غیر از پرده دل محمل دیگر مرا
سوخت تخم من ز برق عشق و دهقان هر نفس
می فشاند در زمین قابل دیگر مرا
چون گهر چندان که اندازم درین دریا نظر
نیست جز گرد یتیمی ساحل دیگر مرا
چشم من سیر از جهان و هر دم از بهر طمع
کاسه دریوزه سازد سایل دیگر مرا
هر کجا چون سایه رو آرم ز آباد و خراب
نیست جز افتادگی سر منزل دیگر مرا
گرچه دل خون شد ز درد عشق صائب کاشکی
در بساط سینه بودی صد دل دیگر مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می کشد خاطر به جا و منزل دیگر مرا
چرخ گویا ساخت از آب و گل دیگر مرا
هوش مصنوعی: دل من به جایی دیگر می‌رود و زندگی‌ام را تغییر می‌دهد؛ همچنین تقدیر و سرنوشتم از وضع فعلی‌ام جدا می‌شود.
عمر شد در گوشمالم صرف، گویا روزگار
می کند ساز از برای محفل دیگر مرا
هوش مصنوعی: از عمر من تنها در تنبیه و سختی گذشته است، به نظر می‌رسد که زمان برنامه‌ای برای برگزاری محفل دیگری برای من دارد.
گرچه در ظاهر چو مجنون رو به حی آورده ام
نیست غیر از پرده دل محمل دیگر مرا
هوش مصنوعی: هرچند به ظاهر خود را دیوانه و عاشق نشان می‌دهم و به سمت عشق رفته‌ام، اما در واقع تنها پرده‌ای از دل من وجود دارد و چیز دیگری مرا همراهی نمی‌کند.
سوخت تخم من ز برق عشق و دهقان هر نفس
می فشاند در زمین قابل دیگر مرا
هوش مصنوعی: عشق مانند برقی است که تخم وجود من را سوزانده و به همین دلیل، زارع هر لحظه در زمین جدیدی از من می‌کارد.
چون گهر چندان که اندازم درین دریا نظر
نیست جز گرد یتیمی ساحل دیگر مرا
هوش مصنوعی: هر چه می‌گذرانم در این دریا، نگاه کردن به جز غبار یتیمی که در ساحل مانده، چیزی نمی‌بینم.
چشم من سیر از جهان و هر دم از بهر طمع
کاسه دریوزه سازد سایل دیگر مرا
هوش مصنوعی: چشم من از دیدن دنیا سیر شده است و هر لحظه به خاطر طمع، تقاضای کمک از دیگران می‌کند.
هر کجا چون سایه رو آرم ز آباد و خراب
نیست جز افتادگی سر منزل دیگر مرا
هوش مصنوعی: هرجا که بروم، مثل سایه‌ام، در آباد و خراب، جز فروتنی و تسلیم در برابر سرنوشتم چیز دیگری نمی‌بینم.
گرچه دل خون شد ز درد عشق صائب کاشکی
در بساط سینه بودی صد دل دیگر مرا
هوش مصنوعی: با وجود اینکه قلبم از درد عشق بسیار رنج می‌کشد، ای کاش در سینه‌ام هزار دل دیگر بود تا بتوانم این درد را با آن‌ها تحمل کنم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۵۱ به خوانش عندلیب