غزل شمارهٔ ۱۵۰۶
نفس سوخته شمع سر بالین من است
مهر خاموشی من جام جهان بین من است
تیغ چون بید ز جان سختی من می لرزد
موج بی بال وپر از لنگر تمکین من است
بر دلم گرد یتیمی چو گهر نیست گران
عشرت روی زمین در دل غمگین من است
لنگر از خویش سرانجام دهد کشتی من
پله خواب، گران از دل سنگین من است
حسن از تربیت عشق شود عالمسوز
سرخی روی گل از نغمه رنگین من است
خواهد از نقش به نقاش رسانید مرا
اتحادی که در آیینه حق بین من است
بحر از پنجه مرجان نپذیرد آرام
ناصح از ساده دلی در پی تسکین من است
شده ام خانه دربسته ز حیرت صائب
می خورد خون خود آن کس که سخن چین من است
غزل شمارهٔ ۱۵۰۵: شور دریای سخن از دل پر جوش من استغزل شمارهٔ ۱۵۰۷: دخل و تحسین بجا باعث احیای من است
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نفس سوخته شمع سر بالین من است
مهر خاموشی من جام جهان بین من است
هوش مصنوعی: نفس شمع در کنار من میسوزد و نشاندهندهی خاموشی من است و عشق و علاقهام به زندگی را به من نشان میدهد.
تیغ چون بید ز جان سختی من می لرزد
موج بی بال وپر از لنگر تمکین من است
هوش مصنوعی: تیغ به مانند بیدی از شدت مقاومت من میلرزد و موج بدون بال و پر از آرامش من سرچشمه میگیرد.
بر دلم گرد یتیمی چو گهر نیست گران
عشرت روی زمین در دل غمگین من است
هوش مصنوعی: روی دل من مانند یک سنگ، احساس یتیمی و تنهایی میکنم. در حالی که در این دنیا، شادی و لذتهای زیادی وجود دارد، اما من درونم غمگین و ناراحت هستم.
لنگر از خویش سرانجام دهد کشتی من
پله خواب، گران از دل سنگین من است
هوش مصنوعی: کشتی من در نهایت به بندری خواهد رسید، اما خواب و افکار سنگین و ناامیدکنندهام مانع از پیشرفت و حرکت میشوند.
حسن از تربیت عشق شود عالمسوز
سرخی روی گل از نغمه رنگین من است
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت از پرورش عشق ناشی میشود، و سرخی و زیبایی گل هم به خاطر آوا و نغمههای دلنشین من است.
خواهد از نقش به نقاش رسانید مرا
اتحادی که در آیینه حق بین من است
هوش مصنوعی: میخواهد مرا از تصویر به خالق تصویر برساند، اتحادی که در آینه حقیقت در وجود من وجود دارد.
بحر از پنجه مرجان نپذیرد آرام
ناصح از ساده دلی در پی تسکین من است
هوش مصنوعی: دریا به راحتی از دستهای مرجان آرام نمیگیرد، و ناصح به خاطر سادگی و بیدقتیاش در تلاش است تا مرا آرام کند.
شده ام خانه دربسته ز حیرت صائب
می خورد خون خود آن کس که سخن چین من است
هوش مصنوعی: من به خاطر حیرت و سردرگمیام، مثل خانهای میشوم که درش بسته است. آن کسی که از من بدگویی میکند و سخنچینی میکند، خون دل خود را میخورد.
حاشیه ها
1401/12/24 16:02
سفید
مهر خاموشی من جام جهانبین من است