گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۰۳

مانع مستی غفلت دل هشیار من است
پادشاه شب من دیده بیدار من است
می سپارند به هم دست به دست اطفالم
شور مجنون خجل از گرمی بازار من است
هر که افتاده ز خود پیش ز وحشت زدگان
در بیابان طلب قافله سالار من است
خصم را می کنم از راه تنزل مغلوب
سیل خونین جگر از پستی دیوار من است
لب خمیازه من باز ز گفتار شود
مهر خاموشی من ساغر سرشار من است
چون فلاخن ز گرانی است مرا دور نشاط
هر که باری ننهد بر دل من بار من است!
خطر از لغزش پا نیست مرا در مستی
طارم تاک به صد دست نگهدار من است
کمر خدمت بت بسته ام از رشته جان
صد گره در دل تسبیح ز زنار من است
می کند دامن صحرای قیامت تنگی
به سرشکی که گره در دل افگار من است
جوی خون می کند از ناخن الماس روان
گرهی چند که از زلف تو در کار من است
قفل، مفتاح در بسته نگردد هرگز
لب خاموش تو مهر لب اظهار من است
گرچه آزار به موری نپسندم صائب
هر که را می نگرم در پی آزار من است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مانع مستی غفلت دل هشیار من است
پادشاه شب من دیده بیدار من است
هوش مصنوعی: موانع و دلایل سرخوشی و خوشحالی من، از توجه و آگاهی قلب بیدار من ناشی می‌شود. پادشاه شب من، در واقع بینایی و آگاهی من است که در تاریکی‌ها مرا راهنمایی می‌کند.
می سپارند به هم دست به دست اطفالم
شور مجنون خجل از گرمی بازار من است
هوش مصنوعی: در بازار شلوغ، کودکان معصوم را به یکدیگر می‌سپارند و شور و اشتیاقی در دل دارند که حتی مجنون هم از سمت دیگر آن را با خجالت نگاه می‌کند.
هر که افتاده ز خود پیش ز وحشت زدگان
در بیابان طلب قافله سالار من است
هوش مصنوعی: هر کسی که از ترس و وحشت دچار سردرگمی شده و در بیابان تنها مانده، به دنبال راهنمایی و رهبری است که به او کمک کند.
خصم را می کنم از راه تنزل مغلوب
سیل خونین جگر از پستی دیوار من است
هوش مصنوعی: دشمن را با اراده و اعتقاد خود شکست می‌دهم، و این احساس عمیق غم و درد درونم به قدری قوی است که می‌تواند هر مانع و دیواری را پایین بیاورد.
لب خمیازه من باز ز گفتار شود
مهر خاموشی من ساغر سرشار من است
هوش مصنوعی: زمانی که من صحبت می‌کنم، لبانم مانند خمیازه‌ای باز می‌شود و این نشان‌دهنده این است که سکوت و آرامش من به اندازه یک لیوان پر از شراب است.
چون فلاخن ز گرانی است مرا دور نشاط
هر که باری ننهد بر دل من بار من است!
هوش مصنوعی: به خاطر فشارهایی که بر دوش دارم، خوشحالی برای من دور است. هر کس که باری به دل من اضافه کند، همان بار بر دوشم سنگینی می‌کند.
خطر از لغزش پا نیست مرا در مستی
طارم تاک به صد دست نگهدار من است
هوش مصنوعی: من نگران این نیستم که در حالت مستی پاهایم بلغزد، زیرا در این حال، عشق و محبت مانند یک تکیه‌گاه قوی از هر طرف وجود دارد که مرا نگه می‌دارد.
کمر خدمت بت بسته ام از رشته جان
صد گره در دل تسبیح ز زنار من است
هوش مصنوعی: من خود را به خدمت معشوق وابسته کرده‌ام و تمام وجودم را به او تقدیم کرده‌ام. در دل من، محبت و عشق به او مانند تسبیحی است که به دور کمرم پیچیده شده است.
می کند دامن صحرای قیامت تنگی
به سرشکی که گره در دل افگار من است
هوش مصنوعی: قصه‌ای است از دلمان که در روز قیامت، گویی دامن بیابان تنگ می‌شود؛ این تنگی به خاطر غمی است که در دل دارم و مانند اشکی در چشمانم جمع شده است.
جوی خون می کند از ناخن الماس روان
گرهی چند که از زلف تو در کار من است
هوش مصنوعی: خون از ناخن الماس می‌ریزد و چند گره از موهای تو در زندگی من وجود دارد.
قفل، مفتاح در بسته نگردد هرگز
لب خاموش تو مهر لب اظهار من است
هوش مصنوعی: وقتی که دهان تو بسته باشد و چیزی نگویی، هیچ قفلی باز نخواهد شد. زبان خاموش تو نشان‌دهندهٔ عشق و احساساتی است که در دل دارم.
گرچه آزار به موری نپسندم صائب
هر که را می نگرم در پی آزار من است
هوش مصنوعی: هرچند که من آزار دادن یک مور را نمی‌پسندم، اما به هر کس که نگاه می‌کنم، به نظر می‌رسد که آنها در تلاشند تا به من آسیب برسانند.