گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۰۰

این چه لطف است که با یار وفادار من است
که به من همسفر و خانه نگهدار من است
هر که را طبل رحیل از تپش دل باشد
در بیابان طلب قافله سالار من است
خواب در خلوت من حلقه بیرون درست
تا خیال تو انیس دل بیدار من است
فلک بی سروپا ذره شیدایی اوست
آفتابی که نهان در پس دیوار من است
محو دیدار ترا پای سفر در خواب است
ورنه این دایره ها مرکز پرگار من است
زشت را آینه صاف مکدر سازد
چه عجب دشمن اگر منکر اطوار من است؟
زان غباری که خط از روی تو انگیخته است
محنت روی زمین بر دل افگار من است
از تهیدستی خود شکوه ندارم صائب
خار صحرای قناعت گل بی خار من است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این چه لطف است که با یار وفادار من است
که به من همسفر و خانه نگهدار من است
هوش مصنوعی: این چه مهری است که همراه و یاور وفادار من دارد، که همسفر من است و در زندگی‌ام مانند یک خانه، حمایت و نگهداری می‌کند.
هر که را طبل رحیل از تپش دل باشد
در بیابان طلب قافله سالار من است
هوش مصنوعی: هر کسی که از دلتنگی و شوق سفر در دلش نواخته شود، در بیابان جستجو برای رهبر کاروان من است.
خواب در خلوت من حلقه بیرون درست
تا خیال تو انیس دل بیدار من است
هوش مصنوعی: در تنهایی من خواب به دور من حلقه زده است، زیرا تصور تو آرامش‌ بخش دل بیدار من است.
فلک بی سروپا ذره شیدایی اوست
آفتابی که نهان در پس دیوار من است
هوش مصنوعی: آسمان بی‌ریشه و بی‌پایه، نشانه‌ای از جنون اوست. خورشیدی که در پس دیوار من پنهان است.
محو دیدار ترا پای سفر در خواب است
ورنه این دایره ها مرکز پرگار من است
هوش مصنوعی: در خواب هستم و در حال سفر به سوی تو، زیرا دیدن تو برایم بسیار اهمیت دارد. اگر نه، این دایره‌هایی که می‌بینم، تنها به دور من می‌چرخند و نشانه‌ای از مرکز من، یعنی تو، هستند.
زشت را آینه صاف مکدر سازد
چه عجب دشمن اگر منکر اطوار من است؟
هوش مصنوعی: اگر کسی زشت باشد، آینه‌ای صاف هم او را زشت نشان می‌دهد. پس جالب نیست که اگر دشمنی، رفتارهای من را نادیده بگیرد و انکار کند؟
زان غباری که خط از روی تو انگیخته است
محنت روی زمین بر دل افگار من است
هوش مصنوعی: از غباری که بر اثر خط تو بر روی زمین نشسته، دل من به درد و غم افتاده است.
از تهیدستی خود شکوه ندارم صائب
خار صحرای قناعت گل بی خار من است
هوش مصنوعی: من از بی‌پولی خود ناراحت نیستم، زیرا در بی‌نیازی و قناعتی که دارم، مانند گلی هستم که در دشت خاری ندارد.