گنجور

غزل شمارهٔ ۱۴۹

گرچه سیمای خزان دارد رخ چون زر مرا
در سواد دل بهاری هست چون عنبر مرا
آرزویی هر زمان در دل بر آتش می نهم
آتش بی دود، باشد عیب چون مجمر مرا
جوهر آیینه من چون زره زیر قباست
در صفای سینه پوشیده است بس جوهر مرا
نعمتی چون سیر چشمی نیست بر خوان وجود
بی نیاز از بحر دارد آب این گوهر مرا
چهره خورشید پنهان است در زنگار من
می زند صیقل به چشم بسته روشنگر مرا
گرچه چون شبنم درین گلشن غریب افتاده‌ام
باغبان از دامن گل می کند بستر مرا
بس که دیدم سرد مهری از نسیم نوبهار
باده خون مرده شد چون لاله در ساغر مرا
سنگ خارا را شرار من گریبان پاره کرد
ساده لوح آن کس که می پوشد به خاکستر مرا
می شود از غفلت سرشار من رگ های خواب
سوزن الماس اگر ریزند در بستر مرا
خرده بینی نیست صائب، ور نه چون خال بتان
یک جهان معنی است در هر نقطه ای مضمر مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرچه سیمای خزان دارد رخ چون زر مرا
در سواد دل بهاری هست چون عنبر مرا
هوش مصنوعی: هرچند که چهره‌ام در این فصل شبیه خزان است و حالتی زرد دارد، اما در عمق دل و در درونم، بهاری وجود دارد که مانند عطر خوش عنبر است.
آرزویی هر زمان در دل بر آتش می نهم
آتش بی دود، باشد عیب چون مجمر مرا
هوش مصنوعی: هر بار که آرزویی در دل دارم، آن را به آتش می‌افروز‌م. این آتش هیچ دودی ندارد، اما این نقص مثل مجمر (محل سوختن) برای من است.
جوهر آیینه من چون زره زیر قباست
در صفای سینه پوشیده است بس جوهر مرا
هوش مصنوعی: جوهره و ذات من مانند زره‌ای زیر لباس، در دل صاف و پاک من پنهان است و به همین دلیل، ارزش و گوهری که دارم به خوبی قابل مشاهده نیست.
نعمتی چون سیر چشمی نیست بر خوان وجود
بی نیاز از بحر دارد آب این گوهر مرا
هوش مصنوعی: سیر کردن چشم به زیبایی‌ها، نعمتی بزرگ‌تر از هر چیز دیگری است. بر سر سفره وجود، بی‌نیاز از هر چیز دیگر، آب این گوهر هم جزیی از آن زیبایی است.
چهره خورشید پنهان است در زنگار من
می زند صیقل به چشم بسته روشنگر مرا
هوش مصنوعی: روشنایی خورشید در پشت کدورت‌ها و زنگارهای زندگی من پنهان شده است و با تلاشی مشابه صیقل زدن، به چشمان بسته‌ام روشنی می‌بخشد.
گرچه چون شبنم درین گلشن غریب افتاده‌ام
باغبان از دامن گل می کند بستر مرا
هوش مصنوعی: با وجود اینکه مانند شبنمی در این گلزار بی‌کس و تنها افتاده‌ام، باغبان از دامن گل برای من زیرپایی می‌سازد.
بس که دیدم سرد مهری از نسیم نوبهار
باده خون مرده شد چون لاله در ساغر مرا
هوش مصنوعی: به خاطر سرمای بی‌مهری که از نسیم بهار احساس کردم، حالا مانند لاله‌ای در جام، باده‌ام از خون مرده پر شده است.
سنگ خارا را شرار من گریبان پاره کرد
ساده لوح آن کس که می پوشد به خاکستر مرا
هوش مصنوعی: آتش وجود من به سنگ سختی آسیب زده و آن کس که به سادگی از من دوری می‌کند، در واقع به خاکستر شدم و خود را در چیزهای بی‌ارزش می‌پوشاند.
می شود از غفلت سرشار من رگ های خواب
سوزن الماس اگر ریزند در بستر مرا
هوش مصنوعی: اگر غفلت و بی‌توجهی‌ام تمام شود، می‌توانم آرامش و خواب عمیق را با اشیای قیمتی چون الماس تجربه کنم، به طوری که در بستر زندگی‌ام اثر بگذارند.
خرده بینی نیست صائب، ور نه چون خال بتان
یک جهان معنی است در هر نقطه ای مضمر مرا
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم جزئی نگر باشیم، باید توجه داشته باشیم که هر جزئی از وجود معانی عمیق و گوناگونی در خود دارد، به‌طوریکه هر نقطه و جزئی می‌تواند دنیایی از مفهوم را در بر بگیرد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۴۹ به خوانش عندلیب